ازدواج اجباری~♡~پارت۲۱
ازدواج اجباری~♡~پارت۲۱
خلاصه رسیدم شرکت و رفتم اتاقم
تق تق
رونا:بیا تو
÷سلام خانم
رونا:سلام
÷خانم حالتون خوبه
رونا:اوم خوبم برنامه امروز رو بگو
÷چشم...امروز باید طرح ها رو تایید کنید با آقای کیم
هوفف بازم کیم
رونا:باشه کی انجام میدیم
÷خودشون میان میگن
رونا:خیلی خب باشه ممنون میتونی بری
÷با اجازه
رفت بیرون من موندم و فکر و خیال
زینگگگ زینگگگگ
یجی زنگ زد جواب دادم
رونا:الو
یجی:یادی از ما نکنی
رونا: چیمیگی بابا
یجی:بیخیال میگم میای امشب بریم بار
رونا:آره ساعت چند
یجی:ساعت۹ آماده باش میام دنبالت
رونا:اوکی بای
غط کردم که در زدن
تق تق
رونا: بیا تو
تهیونگ اومد تو
تهیونگ: سلام
رونا:سلام/سرد
تهیونگ: دیشب کجا ب.....
رونا:به تو ربطی ندارع/سرد
تهیونگ:.....
رونا:بیا طرح ها رو باید ببینیم
تهیونگ: باشه....میگم اگه بخاطر قضیه دیشب.....
رونا:برام مهم نیس چیکار میکنی ما فقط رو کاغذ زن و شوهریم
ته:....
نشستیم طرح ها رو دیدیم ولی تعداد کمی رو تایید کردیم که منشی تهیونگ اومد
رونا:در زدن بلد نیستی
ته:رونا
روکا:چیه اون فقط یه منشی سادست
سومی: نخیر من دوست دختر تهیونگم
صدای شکستن قلبم رو شنیدم
رونا:برام مهم نیس تو کیی وگرنه من زن تهیونگم
سومی:......
ته:بس کنید دیگه
از اتاق رفتم بیرون و رفتم پیش رایان
رونا:رایان
÷چیشده خانم
رونا:ببین فک کن یکی رو دوست داری
÷خب
رونا:بعد اون دوست دختر داره بعد یه شب تو اینو میبینیش که داره دوست دخترشو میبوسه چیکار میکنی
÷😂
رونا:چرا میخندی
÷ی دفعه گفتین خندم گرفت😂
رونا:نخنددد
÷/دیگه نخندید
÷خب اممم ولش میکردم
رونا:چی چرا
÷چون اون یکی دیگه رو دوست داره و با من زیاد رفت و آمد نداره پس راحت فراموشش میکنم
رونا:آخه نمیشه که شما زن و شوهرین
÷هن؟؟
رونا:اه هیچی بابا ولش کن...من رفتم
÷باشه خانم
رفتم اتاقم دیدم تهیونگ نظرشو نوشته رو کاغذ
رونا:ایشششش نچسب
کاغذ رو انداختم دور و نشستم طرح ها رو برسی کردم خیلی قشنگ بوددددد بدو بدو رفتم بدون در زدن اتاق تهیونگ
رونا:تهیونگگگگگ
ته:چیشده
رونا:طرح رو پیدا کردم ببین چقد قشنگهههههه/ذوق
ته:بده ببینم ......خوب نیس..
رونا:چییی آخه د.....
ته:بلکه عالیهههه/باخنده
رونا:چی/متعجب
ته:گفتم عالیههه خیلی خوبه/با خنده
رونا:آره ارهههه/خنده و ذوق
که پریدم بغلم هم
ته:ارهههه
رونا:یسسسس پیدا شددد
که وایسادیم متوجه شدیم
...................
خلاصه رسیدم شرکت و رفتم اتاقم
تق تق
رونا:بیا تو
÷سلام خانم
رونا:سلام
÷خانم حالتون خوبه
رونا:اوم خوبم برنامه امروز رو بگو
÷چشم...امروز باید طرح ها رو تایید کنید با آقای کیم
هوفف بازم کیم
رونا:باشه کی انجام میدیم
÷خودشون میان میگن
رونا:خیلی خب باشه ممنون میتونی بری
÷با اجازه
رفت بیرون من موندم و فکر و خیال
زینگگگ زینگگگگ
یجی زنگ زد جواب دادم
رونا:الو
یجی:یادی از ما نکنی
رونا: چیمیگی بابا
یجی:بیخیال میگم میای امشب بریم بار
رونا:آره ساعت چند
یجی:ساعت۹ آماده باش میام دنبالت
رونا:اوکی بای
غط کردم که در زدن
تق تق
رونا: بیا تو
تهیونگ اومد تو
تهیونگ: سلام
رونا:سلام/سرد
تهیونگ: دیشب کجا ب.....
رونا:به تو ربطی ندارع/سرد
تهیونگ:.....
رونا:بیا طرح ها رو باید ببینیم
تهیونگ: باشه....میگم اگه بخاطر قضیه دیشب.....
رونا:برام مهم نیس چیکار میکنی ما فقط رو کاغذ زن و شوهریم
ته:....
نشستیم طرح ها رو دیدیم ولی تعداد کمی رو تایید کردیم که منشی تهیونگ اومد
رونا:در زدن بلد نیستی
ته:رونا
روکا:چیه اون فقط یه منشی سادست
سومی: نخیر من دوست دختر تهیونگم
صدای شکستن قلبم رو شنیدم
رونا:برام مهم نیس تو کیی وگرنه من زن تهیونگم
سومی:......
ته:بس کنید دیگه
از اتاق رفتم بیرون و رفتم پیش رایان
رونا:رایان
÷چیشده خانم
رونا:ببین فک کن یکی رو دوست داری
÷خب
رونا:بعد اون دوست دختر داره بعد یه شب تو اینو میبینیش که داره دوست دخترشو میبوسه چیکار میکنی
÷😂
رونا:چرا میخندی
÷ی دفعه گفتین خندم گرفت😂
رونا:نخنددد
÷/دیگه نخندید
÷خب اممم ولش میکردم
رونا:چی چرا
÷چون اون یکی دیگه رو دوست داره و با من زیاد رفت و آمد نداره پس راحت فراموشش میکنم
رونا:آخه نمیشه که شما زن و شوهرین
÷هن؟؟
رونا:اه هیچی بابا ولش کن...من رفتم
÷باشه خانم
رفتم اتاقم دیدم تهیونگ نظرشو نوشته رو کاغذ
رونا:ایشششش نچسب
کاغذ رو انداختم دور و نشستم طرح ها رو برسی کردم خیلی قشنگ بوددددد بدو بدو رفتم بدون در زدن اتاق تهیونگ
رونا:تهیونگگگگگ
ته:چیشده
رونا:طرح رو پیدا کردم ببین چقد قشنگهههههه/ذوق
ته:بده ببینم ......خوب نیس..
رونا:چییی آخه د.....
ته:بلکه عالیهههه/باخنده
رونا:چی/متعجب
ته:گفتم عالیههه خیلی خوبه/با خنده
رونا:آره ارهههه/خنده و ذوق
که پریدم بغلم هم
ته:ارهههه
رونا:یسسسس پیدا شددد
که وایسادیم متوجه شدیم
...................
۶.۹k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.