زندگی یک شیطان
پارت 30
رفتیم اتاق می خواستم برم رو تختم دراز بکشم که دیدم کوک قبل از من پرید رو تخت
*صندلی اونجاست
بعدم پتو رو کشید سرشو گرفت خوابید 😐😐😐😐موندم چجوری می خواد از من مراقبت کنه😒😒😒
رفتم نشستم رو صندلی پاهمو گذاشتم رو میز و مجبور بودم دست ب سینه بخوابم اصن راحت نبودم ولی خب ی جورایی خوابم برد
ویو کوک
اصن نمیتونستم بخوابم پاشدم ببینم پگی بیداره گیم بزنیم ولی دیدم اون پوست کلفت تر از این حرفاس و راحت رو صندلی خوابیده دلم براش سوخت پاشدم آوردم گذاشتمش رو تخت گردن نازکش تحریکم می کرد خواستم بهش حمله کنم ولی دلم نیومد (افکارت رو شست و شو بده😌🙃) اون ی طرف تخت خوابیده بود منم اون طرف تخت خوابیدم ولی همش داشتم بهش نگاه می کردم که بیدار شد و سریع خودمو زدم ب خواب
اولش خوب متوجه نشد می تونستم ذهنشو بخونم
ذهن پگی 😐😐
من چرا اینجام مگ من رو صندلی نبودم
هوففففففف بی خیالش
خوابم میاد
ذهن کوک
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
واقعا براش متاسفم
خاک تو سر من که آوردمش رو تخت
لیاقتش همون صندل بود
دختره ی پشه 😒😒
فلش بک ب فردا
ویو پگی
از خواب بیدار شدم کوک بغلم بود واقعا نمیدونستم شب چ اتفاقی افتاد اصنم دلم نمی خواست بدونم
-کوووووووووک
-کووووووووووووووووووک
دیدم پا نمیشه با پا زدم تو جای حساسش
*اوووووه داری چیکار می کنی (با کمی داد)
-خب مث آدم صدات می کنم پا نمیشی
*چون مث آدم صدام زدی پانشدم مجبور شدی مث خر جفتک بندازی
-کوووووووووووووووک خر عمته
*من عمه ندارم پدر سوخته
-از کجا فهمیدی پدر من سوخته😐😐😐😐
*(پوز خنده)
(نکته پدر و مادر پگی تو آتیش سوزی سوختن و دلیل اینکه نتونستن از قدرت هاشون استفاده کنن اینه مه اونا طرد شده بودن و از قدرت های مهم نمی تونستن استفاده کنن )
-پاشو بریم صبحونه من گشنمه
*(خوابالود و با مالوندن چشم) تو برو منم بیام
-باش
رفتم و صبحونمو خوردم و تموم شد ولی کوک نیومد رفتم ببینم چیشده دیدم بعله آقا گرفته عین چی خوابیده (منظورش خرگوشه😐)
-کوووووووووووووووک (زهر مار من از پشت کیبورد گوشام درد گرفت😐😐)
*اه مرض دو دیقه نذاشتی بخوابم
-.......
ادامه دارد.......
رفتیم اتاق می خواستم برم رو تختم دراز بکشم که دیدم کوک قبل از من پرید رو تخت
*صندلی اونجاست
بعدم پتو رو کشید سرشو گرفت خوابید 😐😐😐😐موندم چجوری می خواد از من مراقبت کنه😒😒😒
رفتم نشستم رو صندلی پاهمو گذاشتم رو میز و مجبور بودم دست ب سینه بخوابم اصن راحت نبودم ولی خب ی جورایی خوابم برد
ویو کوک
اصن نمیتونستم بخوابم پاشدم ببینم پگی بیداره گیم بزنیم ولی دیدم اون پوست کلفت تر از این حرفاس و راحت رو صندلی خوابیده دلم براش سوخت پاشدم آوردم گذاشتمش رو تخت گردن نازکش تحریکم می کرد خواستم بهش حمله کنم ولی دلم نیومد (افکارت رو شست و شو بده😌🙃) اون ی طرف تخت خوابیده بود منم اون طرف تخت خوابیدم ولی همش داشتم بهش نگاه می کردم که بیدار شد و سریع خودمو زدم ب خواب
اولش خوب متوجه نشد می تونستم ذهنشو بخونم
ذهن پگی 😐😐
من چرا اینجام مگ من رو صندلی نبودم
هوففففففف بی خیالش
خوابم میاد
ذهن کوک
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
واقعا براش متاسفم
خاک تو سر من که آوردمش رو تخت
لیاقتش همون صندل بود
دختره ی پشه 😒😒
فلش بک ب فردا
ویو پگی
از خواب بیدار شدم کوک بغلم بود واقعا نمیدونستم شب چ اتفاقی افتاد اصنم دلم نمی خواست بدونم
-کوووووووووک
-کووووووووووووووووووک
دیدم پا نمیشه با پا زدم تو جای حساسش
*اوووووه داری چیکار می کنی (با کمی داد)
-خب مث آدم صدات می کنم پا نمیشی
*چون مث آدم صدام زدی پانشدم مجبور شدی مث خر جفتک بندازی
-کوووووووووووووووک خر عمته
*من عمه ندارم پدر سوخته
-از کجا فهمیدی پدر من سوخته😐😐😐😐
*(پوز خنده)
(نکته پدر و مادر پگی تو آتیش سوزی سوختن و دلیل اینکه نتونستن از قدرت هاشون استفاده کنن اینه مه اونا طرد شده بودن و از قدرت های مهم نمی تونستن استفاده کنن )
-پاشو بریم صبحونه من گشنمه
*(خوابالود و با مالوندن چشم) تو برو منم بیام
-باش
رفتم و صبحونمو خوردم و تموم شد ولی کوک نیومد رفتم ببینم چیشده دیدم بعله آقا گرفته عین چی خوابیده (منظورش خرگوشه😐)
-کوووووووووووووووک (زهر مار من از پشت کیبورد گوشام درد گرفت😐😐)
*اه مرض دو دیقه نذاشتی بخوابم
-.......
ادامه دارد.......
۱۰.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.