رویای شیرین من

←رویای شیرین من →

『Part 3』

..... : خانم
اروم برگشتم و به بغلم نگاه کردم.......
دختری که روی زمین نشسته بود و دستاش رو روی سرش گرفته بود
نزدیکش شدم که گفت
..... : میشه به من کمی پول بدید ؟
روی پاهام نشستم و اروم کیفم رو باز کردم و کیف پولم رو بیرون اوردم ولی پول نقد نداشتم.......
ا/ت : متاسفم.......
ا/ت : ولی ....
از توی کیفم یک کیک برنجی و چند تا شکلات بیرون اوردم
ا/ت : بیا، من دیابت دارم و هر لحظه ممکنه گشنم بشه برای همین همیشه یه چیزی دارم
و اروم سرش رو پایین اورد
...... : خیلی ممنونم خانم
خواستم بلند بشم که .....
ا/ت : بیا
دختر سرش رو بالا اورد
ا/ت : اگه همین طوری دستات رو بخوای بالا سرت بگیری دستات خسته میشن
...... : ممنونم خانم
و اروم از اونجا دور شدم
.
اروم سرم رو به شیشه تکیه دادم
و اروم چشمای خمارم رو روی هم گذاشتم
.
..... : خانم..... خانم....
اروم گوشه چشمام رو باز کردم
فردی رو به روم بود ولی به خاطر سایه ای که روی صورتش افتاده بود چهره نا معلومی داشت
..... : خانم بیدار بشید الان از اتوبوس جا می مونید
چشمام رو ریز کردم تا سعی کنم چهره اون فرد رو ببینم ولی بی فایده بود
و بعد از اینکه دید بیدار شدم اروم به سمت در اتوبوس رفت
و من هم پشت سرش راه افتادم
.
اروم هدفون رو روی گوشام گذاشتم
و سرم رو روبه جلو گرفتم و با همون مرد مواجه شدم
حتی الانم نمی تونستم چهرش رو ببینم
اروم دفتری که توی کیفم داشتم رو بیرون اوردم
و شروع کردم به کشیدن هرچیزی از مرد می دیدم
موهای بلند و لطیف کت چرمی قهوه ای رنگی که به تن داشت
راستش...... هنوز هم دلیل این کارمو نفهمیدم
.
.
.
دیدگاه ها (۱)

←رویای شیرین من →『Part 4』همون طور که داشت با ملایمت تار های ...

←رویای شیرین من →『Part 5』..... : ا/ت . ...... : ا/ت . ..... ...

←رویای شیرین من →『 Part 2 』دختر اروم همون طور که سعی بر بستن...

←رویای شیرین من →『 Part 1』≪ این داستان غمگین است ≫از صدای زن...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁷اروم تو راه رو عمارت راه میرفتم... تمام ف...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁸جونگکوک: خودت متوجه خطایی که کردی شدی.......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط