اربابایمن

#اربابای_من
پارت 8

_ از روم بلند شد و به سمت در رفت قفل در را باز کرد و هنگام رفتن گفت

*این تازه اولشه مراقب باش اشتباهی نکنی

_قلبم تند تند میزد ترس کل وجودما پر کرده بود ، سعی کردم خودم رو آروم کنم پس رفتم سمت آشپزخونه تا یک لیوان آب بخورم از پله ها پایین اومدم با دوتا مرد خوش‌تیپ و به طرز وحشتناک هات و فاکی روبه رو شدم محوشون شده بودم که......

+ا.ت کاری داری؟..........ا.ت

_ با حرفهای تهیونگ به خودم اومدم و فوران گفتم نه نه ارباب

+خب چرا خشکت زده برو به کارات برس

_چشم ارباب ...... رفتم به لیوان آب برداشتم داشتم می‌خوردم و به رفتنشون نگاه میکردم و با خودم گفتم چرا اینا اینقدر خوشگلن قصد کشتن دخترای مردم رو دارن که تهیونگ برگشت سمتم و گفت

+یادت نره اتاقم رو تمیز کنی و به وسیله‌ای دست نزن با جابه‌جا نکن

_بعد هم رفتن من موندم با این عمارت خیلی خیلی بزرگ .....رفتم سمت اتاق تهیونگ و شروع کردم به تمیز کردن ..............
دیدگاه ها (۰)

#اربابای_من پارت9رفتم سمت اتاق تهیونگ و شروع کردم به تمیز کر...

#خیانت_پنهاتپارت1از خواب بیدار شدم پتو را از روم رد کردم جای...

#اربابای_منپارت 7_رفتم داخل اتاقی که کوک بهم نشون داد......ا...

#اربابای_منپارت 6(صبح)با حس گرمی از خواب بیدار شدم چشماما با...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

پارت ۵ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۴ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط