p53
ات: جیمینننن😭
جیمین: چیشده(سرد)
ات: چرا اینطوری میکنی؟ 😭
جیمین: من از دوروغ بدم میاد
ات: حالا که واقعی شد😭
جیمین: بسه دیگه بیا نهار بخور
ات: نمیخوام😭
جیمین: بچم میخواد😒
ات: نمیخواممممم
جیمن ات رو براید استایل بغل کرد برد پایین
ویو لیا
نشسته بودیم که دیدم جیمن ات رو براید استایل بغل کرد آورد پایین اما انگار ات گریه کرده
لیا: ات عزیزم خوبی؟
ات: اب دماغشو میکشه میگه اره
کای: ات انگار گریه کردیا خوبی؟
جیمین: به تو چه که خوبه یا بد😒
کای: آیم صاری من فقط حالشو پرسیدم
جیمین: لازم نکرده
اینا غذا رو خوردن
که زنگ در خورد
کای: من باز میکنم
در باز کرد مینجی و یونجون بودن
(خب گایز فک کنین اینجا که پدر مینحی یه ادم معروف بوده که بابایه کای رفیق بودن اینا هم تو آمریکا باهم بازی میکردن یعنی مینجی و کای تو آمریکا به دنیا امدن)
مینجی: سلام..
یونجون: سلام شما؟
مینجی: چقدر قیافت آشناست شبیه دوست بچه گیامی🥲
یونجون: یااا گریه نکن
کای: سلام من کای هستم اره تو هم آشنایی
مینجی: کای؟ منو یادته؟
کای: وایسا ببینم مینجی؟
یونجون: واده فاخ یه چی بگین منم بفهمم
کای مینجی رو بغل کرد
یونجون: هوییی دستتو بکش کنار به زنم دست نزن😒
جیمین: کیه چرانمیاین
یونجون: هی شتر مرغ من امدمممم
رفتن تو
ات: واااا مینجی چرا شکمت انقدر سریع گنده شده
مینجی: اول یه سلامی بگو و اینکه خبر دارم نینی داری
ات: واتتت(نگاه عصبی به جیمین)
یونجون: اوهههه ببین کی اینجاست
لیا:او اوپاااااااا
مینجی: اوپا زهر مار آقای چوی
لیا: زارت😐
مینجی: عشقم ایشون همون ایکبیریه که یونگی میگفت؟
یونجون: ام چیزه ایکبیری؟ نه
مینجی: زر نزن😡
جیمین: حالا دعوا نکنین بیاید بشینین
یونجون: لیا ببخشید که برای دیدنت فرودگاه نیومدم
لیا: ااا این چه حرفیه همین که امدی اینجا برام کافیه
مینجی: 😒
ات: کای تو مینجی رو میشناسی
کای: اره رفیق بچه گیامه
لیا: فقط رفیق؟
مینجی: هوییی اکبیری من ازدواج کردم فکر بد نزنه تو اون کله مغز فندوقی😒
یونجون: بسه عشقم زشته
مینجی: چشمم روشن از این طرفداری میکنی؟
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
[خب گایز من دارم میرم خارج از کشور دوشنبه و احتمالا نتونم فعالیت کنم چون اگه نتمو باز کنم به فاخ میره ولی هتلی که قراره بریم وای فای داره سعی میکنم بزارم فردا هم2تا پارت میزارم🥲💙]
جیمین: چیشده(سرد)
ات: چرا اینطوری میکنی؟ 😭
جیمین: من از دوروغ بدم میاد
ات: حالا که واقعی شد😭
جیمین: بسه دیگه بیا نهار بخور
ات: نمیخوام😭
جیمین: بچم میخواد😒
ات: نمیخواممممم
جیمن ات رو براید استایل بغل کرد برد پایین
ویو لیا
نشسته بودیم که دیدم جیمن ات رو براید استایل بغل کرد آورد پایین اما انگار ات گریه کرده
لیا: ات عزیزم خوبی؟
ات: اب دماغشو میکشه میگه اره
کای: ات انگار گریه کردیا خوبی؟
جیمین: به تو چه که خوبه یا بد😒
کای: آیم صاری من فقط حالشو پرسیدم
جیمین: لازم نکرده
اینا غذا رو خوردن
که زنگ در خورد
کای: من باز میکنم
در باز کرد مینجی و یونجون بودن
(خب گایز فک کنین اینجا که پدر مینحی یه ادم معروف بوده که بابایه کای رفیق بودن اینا هم تو آمریکا باهم بازی میکردن یعنی مینجی و کای تو آمریکا به دنیا امدن)
مینجی: سلام..
یونجون: سلام شما؟
مینجی: چقدر قیافت آشناست شبیه دوست بچه گیامی🥲
یونجون: یااا گریه نکن
کای: سلام من کای هستم اره تو هم آشنایی
مینجی: کای؟ منو یادته؟
کای: وایسا ببینم مینجی؟
یونجون: واده فاخ یه چی بگین منم بفهمم
کای مینجی رو بغل کرد
یونجون: هوییی دستتو بکش کنار به زنم دست نزن😒
جیمین: کیه چرانمیاین
یونجون: هی شتر مرغ من امدمممم
رفتن تو
ات: واااا مینجی چرا شکمت انقدر سریع گنده شده
مینجی: اول یه سلامی بگو و اینکه خبر دارم نینی داری
ات: واتتت(نگاه عصبی به جیمین)
یونجون: اوهههه ببین کی اینجاست
لیا:او اوپاااااااا
مینجی: اوپا زهر مار آقای چوی
لیا: زارت😐
مینجی: عشقم ایشون همون ایکبیریه که یونگی میگفت؟
یونجون: ام چیزه ایکبیری؟ نه
مینجی: زر نزن😡
جیمین: حالا دعوا نکنین بیاید بشینین
یونجون: لیا ببخشید که برای دیدنت فرودگاه نیومدم
لیا: ااا این چه حرفیه همین که امدی اینجا برام کافیه
مینجی: 😒
ات: کای تو مینجی رو میشناسی
کای: اره رفیق بچه گیامه
لیا: فقط رفیق؟
مینجی: هوییی اکبیری من ازدواج کردم فکر بد نزنه تو اون کله مغز فندوقی😒
یونجون: بسه عشقم زشته
مینجی: چشمم روشن از این طرفداری میکنی؟
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
[خب گایز من دارم میرم خارج از کشور دوشنبه و احتمالا نتونم فعالیت کنم چون اگه نتمو باز کنم به فاخ میره ولی هتلی که قراره بریم وای فای داره سعی میکنم بزارم فردا هم2تا پارت میزارم🥲💙]
۹.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.