پارت۲۴ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)
...
#بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #رمان #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی #تهیونگ #کیم_تهیونگ #بد_بوی_من #فیک #رمان_بی_تی_اس #حمایت #رمان
+(چند روزه که گذشته....نمیدونم چرا ته انقدر جدیدا بد اخلاق و خشن شده دو روز پیش هم به یه پسره کارت قرمز داد براچی؟ به خاطر اینکه اون پسره بیچاره داشت راه میرفت که یهو شونش خورد به ته و تهیونگ هم اونو کلی مشتش زد...منم دلم میخواست جلوشو بگیرم اما بهم اخطار داده بود که اگه از کسی دفاع کنم به منم کارت میده....هوفف نمیدونم چش شده...نکنه توی خونشون اتفاقی افتاده؟.......وای نمیدونم دیگه چغدر باید تحملش کنم......امروز مثل همیشه با چه وون اومدیم مدرسه...توی راه بودیم که BTS اومد...و همه داشتن هلمون میدادن که فقط به اینا برسن....هوفف...من و چه وون سریع خودمونو رسوندیم به کلاس....این زنگ ، زنگ ورزش بود و ایندفعه باید والیبال بازی میکردیم...من لباسامو رفتم از توی کمدم برداشتم و رفتم توی کلاس..دیدم کلاس خالیه تعجب کردم بعد که کامل رفتم داخل دیدم تهیونگ بالا تنش لخته...کوک...جیمین...یونگی...هوسوک...نامجون...جین...همشوننننننن! فقط شلوار ورزشی پوشیده بودن.و تازه داشتن گرمکن ورزشی میپوشیدن!)
+(جیغ) شماها دارین چیکار میکنینننننن!
_اَه تو اینجا چیکار میکنی نمیبینی کسی توی کلاس نیست؟این یعنی کسی حق نداره بیاد تو...بعد تو هر کاری که دلت میخواد انجام میدی......چرا پشتت به منه؟
+برای اینکه مث تو بی حیا نیستم....مردمو دید نمیزنم(اینو گفتم و ته یهو منو گرفت و چسبوند به دیوار دستاشم دورم هسار کرده بود..منم از تعجب فقط تو چشاش زل زده بودم و حرکتی نمیکردم...که با صدای بقیه به خودم اومدم)
همه: اوووو
_خفه شیددددد (داد زد که همه ساکت شدن)
_ببین ا.ت من اعصاب ندارم انقدر رو مخم راه نرو....فهمیدیییی (عصبی و ترسناک و داد)
+(که نامجون اومد و گفت)
نامجون: ته بسه آروم باش داری زیاده روی میکنی خب حواسش نبود نمیدونست
_به تو ربطی نداره برو اونور.......یااا تو...اگه یک بار دیگه دیدم روی مخم رفتی همون کاری رو میکنم که با بقیه کردم....برام هم مهم نیست که دختر عمومی یا نه...فهمیدییی؟ (داد)
+ب...باشه...ولی....
_خفه شو و برو بیرون(داد)
+(گوشیمو از روی میزم برداشتم و رفتم بیرون...اَه حیف نمیتونم کاری کنم ولی بالاخره حسابشو میرسم...پسره ی.....هوفف خدایا...)
_(سه روز پیش نامادریم از آمریکا اومد....حالم ازش بهم میخوره...همیشه یه ماه در سال رو میاد اینجا و دوباره میره...این یک ماه همیشه برام عذاب آور بود....اون یه آدم خیلی عوضیه...یه برادر عوضی داره که خیلی دوستش داره...برادرش یه دختر لوس حال بهم زن داره به اسم لیسا...اون همیشه میخواد خودشو بهم بچسبونه...من واقعا تحمل اینهمه آدمای عوضی اطرافم رو ندارم و...)
تا پارت بعد باییی..و حمایت..
#بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #رمان #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی #تهیونگ #کیم_تهیونگ #بد_بوی_من #فیک #رمان_بی_تی_اس #حمایت #رمان
+(چند روزه که گذشته....نمیدونم چرا ته انقدر جدیدا بد اخلاق و خشن شده دو روز پیش هم به یه پسره کارت قرمز داد براچی؟ به خاطر اینکه اون پسره بیچاره داشت راه میرفت که یهو شونش خورد به ته و تهیونگ هم اونو کلی مشتش زد...منم دلم میخواست جلوشو بگیرم اما بهم اخطار داده بود که اگه از کسی دفاع کنم به منم کارت میده....هوفف نمیدونم چش شده...نکنه توی خونشون اتفاقی افتاده؟.......وای نمیدونم دیگه چغدر باید تحملش کنم......امروز مثل همیشه با چه وون اومدیم مدرسه...توی راه بودیم که BTS اومد...و همه داشتن هلمون میدادن که فقط به اینا برسن....هوفف...من و چه وون سریع خودمونو رسوندیم به کلاس....این زنگ ، زنگ ورزش بود و ایندفعه باید والیبال بازی میکردیم...من لباسامو رفتم از توی کمدم برداشتم و رفتم توی کلاس..دیدم کلاس خالیه تعجب کردم بعد که کامل رفتم داخل دیدم تهیونگ بالا تنش لخته...کوک...جیمین...یونگی...هوسوک...نامجون...جین...همشوننننننن! فقط شلوار ورزشی پوشیده بودن.و تازه داشتن گرمکن ورزشی میپوشیدن!)
+(جیغ) شماها دارین چیکار میکنینننننن!
_اَه تو اینجا چیکار میکنی نمیبینی کسی توی کلاس نیست؟این یعنی کسی حق نداره بیاد تو...بعد تو هر کاری که دلت میخواد انجام میدی......چرا پشتت به منه؟
+برای اینکه مث تو بی حیا نیستم....مردمو دید نمیزنم(اینو گفتم و ته یهو منو گرفت و چسبوند به دیوار دستاشم دورم هسار کرده بود..منم از تعجب فقط تو چشاش زل زده بودم و حرکتی نمیکردم...که با صدای بقیه به خودم اومدم)
همه: اوووو
_خفه شیددددد (داد زد که همه ساکت شدن)
_ببین ا.ت من اعصاب ندارم انقدر رو مخم راه نرو....فهمیدیییی (عصبی و ترسناک و داد)
+(که نامجون اومد و گفت)
نامجون: ته بسه آروم باش داری زیاده روی میکنی خب حواسش نبود نمیدونست
_به تو ربطی نداره برو اونور.......یااا تو...اگه یک بار دیگه دیدم روی مخم رفتی همون کاری رو میکنم که با بقیه کردم....برام هم مهم نیست که دختر عمومی یا نه...فهمیدییی؟ (داد)
+ب...باشه...ولی....
_خفه شو و برو بیرون(داد)
+(گوشیمو از روی میزم برداشتم و رفتم بیرون...اَه حیف نمیتونم کاری کنم ولی بالاخره حسابشو میرسم...پسره ی.....هوفف خدایا...)
_(سه روز پیش نامادریم از آمریکا اومد....حالم ازش بهم میخوره...همیشه یه ماه در سال رو میاد اینجا و دوباره میره...این یک ماه همیشه برام عذاب آور بود....اون یه آدم خیلی عوضیه...یه برادر عوضی داره که خیلی دوستش داره...برادرش یه دختر لوس حال بهم زن داره به اسم لیسا...اون همیشه میخواد خودشو بهم بچسبونه...من واقعا تحمل اینهمه آدمای عوضی اطرافم رو ندارم و...)
تا پارت بعد باییی..و حمایت..
۱۲.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.