پارت ۹
پارت ۹
ـ ولی به طرز عجیبی ، با اینکه هیچ کدوم از آدمای اینجا رو نمیشناسم دیدن خنده هاشون
باعث میشه منم حس کنم خوشحالم ..
سوبین آروم بهش نزدیک شد و بعد از گذاشتن سرش روی شونه ی خودش گفت
ـ این به خاطر اینه که تو یه فرشته ای هیونگ ، یه فرشته که ... ) دنیا لیاقت داشتنش رو
نداره (
ـ یه فرشته که ؟؟!
بغضش رو قورت داد و جواب داد
ـ که خیلی هم مهربونه
لبخند محوی روی لب های یونجون نقش بست و گفت
ـ ولی هیچ کس باهاش مهربون نیست
ـ عهه پس من چیم ؟؟
ـ تو مگه آدمی ؟
ـ یا هیونگ
ـ خخ باشه شوخی کردم
ـ دیگه نبینم از این شوخی ها کنی ها
ـ چشم عشق یونجونی
لبخند پهنی زد و گفت
ـ آفرین
مدتی در سکوت به مردمی که بی هیچ دغدغه ای اونجا وقت میگذروندن خیره شدن و تمام
مدت با دیدن بچه های کیوتی که هیجان زده اون اطراف میدویدن یا حرف میزدن ، آروم
میخندیدن و یا حتی درموردشون باهم حرف میزدن
بالخره بعد یک ساعت سوبین پرسید
ـ هیونگ چیزی میخوای برات بگیرم بخوری ؟؟
سرش رو از روی شونه ی سوبین برداشت و گفت
ـ ولی به طرز عجیبی ، با اینکه هیچ کدوم از آدمای اینجا رو نمیشناسم دیدن خنده هاشون
باعث میشه منم حس کنم خوشحالم ..
سوبین آروم بهش نزدیک شد و بعد از گذاشتن سرش روی شونه ی خودش گفت
ـ این به خاطر اینه که تو یه فرشته ای هیونگ ، یه فرشته که ... ) دنیا لیاقت داشتنش رو
نداره (
ـ یه فرشته که ؟؟!
بغضش رو قورت داد و جواب داد
ـ که خیلی هم مهربونه
لبخند محوی روی لب های یونجون نقش بست و گفت
ـ ولی هیچ کس باهاش مهربون نیست
ـ عهه پس من چیم ؟؟
ـ تو مگه آدمی ؟
ـ یا هیونگ
ـ خخ باشه شوخی کردم
ـ دیگه نبینم از این شوخی ها کنی ها
ـ چشم عشق یونجونی
لبخند پهنی زد و گفت
ـ آفرین
مدتی در سکوت به مردمی که بی هیچ دغدغه ای اونجا وقت میگذروندن خیره شدن و تمام
مدت با دیدن بچه های کیوتی که هیجان زده اون اطراف میدویدن یا حرف میزدن ، آروم
میخندیدن و یا حتی درموردشون باهم حرف میزدن
بالخره بعد یک ساعت سوبین پرسید
ـ هیونگ چیزی میخوای برات بگیرم بخوری ؟؟
سرش رو از روی شونه ی سوبین برداشت و گفت
۳.۰k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.