" درد "
" درد "
پارت۱۵
پرش زمانی ویوا/ت
چشمایی که با درد و سوزش رو هم میفشردم کم کم داشتن باز میشدند نور جلوی دیدمو گرفته بود و فقط روشنایی رو تار میدیدم
ا/ت:من...من..کجام؟
پرستار:اروم باش لطفا زخمت بخیه خورده
ا/ت:زخمم...؟
پرستار:نگران نباش همه چی درست میشه
ا/ت:منو نجات دادین(داد)
آرنجمو روی تخت فشار دادم که بشینم اما با نالهای که از درد مچم کشیدم پرستار جلومو گرفت
پرستار:خانم لطفا اروم باشید
مقابل تقلاهاش برای خوابوندنم محکم خودمو گرفته بودم
ا/ت:من از کسی کمک نخواستم...!
با صدای کمک پرستار بعد چند مین دکتر و چندین نفر وارد اتاق شدند
ا/ت:برید نمیخوام هیچکدومتونو ببینم...(داد)
جیمین:ا/ت...
نگاهمو به جیمین که طرفم میومد دادم در حالی که بهش خیره بودم منو محکم توی بغلش گرفت
ا/ت:و...ولم..کن!
...
پارت۱۵
پرش زمانی ویوا/ت
چشمایی که با درد و سوزش رو هم میفشردم کم کم داشتن باز میشدند نور جلوی دیدمو گرفته بود و فقط روشنایی رو تار میدیدم
ا/ت:من...من..کجام؟
پرستار:اروم باش لطفا زخمت بخیه خورده
ا/ت:زخمم...؟
پرستار:نگران نباش همه چی درست میشه
ا/ت:منو نجات دادین(داد)
آرنجمو روی تخت فشار دادم که بشینم اما با نالهای که از درد مچم کشیدم پرستار جلومو گرفت
پرستار:خانم لطفا اروم باشید
مقابل تقلاهاش برای خوابوندنم محکم خودمو گرفته بودم
ا/ت:من از کسی کمک نخواستم...!
با صدای کمک پرستار بعد چند مین دکتر و چندین نفر وارد اتاق شدند
ا/ت:برید نمیخوام هیچکدومتونو ببینم...(داد)
جیمین:ا/ت...
نگاهمو به جیمین که طرفم میومد دادم در حالی که بهش خیره بودم منو محکم توی بغلش گرفت
ا/ت:و...ولم..کن!
...
۸.۰k
۱۳ تیر ۱۴۰۲