پارت چهاردهم فیک مافیای جذاب من:
پارت چهاردهم فیک مافیای جذاب من:
(میرن خونه و وارد اتاق یونا میشن )
؛سلام آقا
-سلام بشین یونا
حالت بهتر شده ؟
؛بله آقا به لطف شما
-خب خوبه
+تهیونگ.....میشه یه لحظه بری بیرون ؟ میخوام با یونا تنها حرف بزنم
-باشه
+یونا اونایی که اومده بودن رو میشناختی ؟
؛بله خانم اونا خدمتکار های قدیمی بودن
+میتونن بقیه خدمتکار ها هم تهیونگ رو به نظر بندازن ؟
؛نمیدونم
+پس باید یکاری کنم
؛چکاری خانم
+میخوام خودم و خودت کارهای خونه رو انجام بدیم که تهیونگ اذیت نشه
؛فکر نکنم آقا قبول کنن......
-ات لازم نیست به اینکار
+چی.... چی ؟
-همه ی خدمتکار ها رو دوباره بازیابی و چک کردم و زیر نظر سازمان واردشون کردم
+آها
-مال بریم دیگه یونا
؛بله آقا فقط از می دوباره شروع کنم
-وقتی آقای دکتر بگن خوب شدی
؛ولی.....
-خدافظ
-ات دوست دارم من اینقدر نگرانی ولی میدونی من مافیام ؟؟
یعنی میدونی من باید نگرانت باشم ؟؟
+نمیخوام اذیت شی
-ات بیخیال فقط اینقدر نگرانی نباش
+دوست دارم
-بحث رو عوض ن.......
(بوسه ات روی لب تهیونگ)
+عروسی کی هست ؟
-باید با خانوادت حرف بزنم پس هنوز مشخص نیست
+باشه
+پس بیا الان بریم
-الان؟!
+آره ساعن هشته شبه تازه بیا بریم
-باشه
(میرن خونه خانواده ات )
+سلام مامان سلام بابا
م.ا:سلام دختر قشنگم چرا اینموقع شب تنها ......
(تهیونگ وارد میشه با یه استایل خیلی فاکی و دخترکش )
پ.ا:شما کی باشین ؟
+بابا اومدیم در همین مورد حرف بزنیم
م.ا:بیاین تو زشته دمه در
-واقعیتش من خیلی دختر شما رو دوست دارم و حاضرم برای اثباتش هر کاری بکنم
پ.ا:هر کاری ؟!
-هر کاری
م.ا:خب پسرم٫از ات خواستگاری کردی نظر خودش رو پرسیدی ؟
-بله حتی حلقه هم همین یک ساعت پیش بهش دادم
پ.ا:خب دخترم نظر خودت چیه ؟
+من دوسش دارم همه جوره دوسش دارم
پ.ا:ولی پسرم اگر عشقتون فقط یه هوس باشه چی ؟
-واقعیتش من تا حالا توی رابطه ای نبودم و تا این سن حتی به دختری نگاه هم نکردم و تا الان هم با دختر شما رابطه ای نداشتم
پ.ا:منظورت رابطه......
-بله همون رابطه اس
م.ا:بنظر که عشق واقعی میاد چون هوس نیست
+مامان میشه تنهایی یه لحظه باهات حرف بزنم
م.ا:آره حتما
+مامان واقعیتش...........
( مکالمه تهیونگ و پدر ات )
پ.ا:خونه و پول برام مهم نیست
میتونی دخترم رو خوشبخت کنی ؟ میتونی خرج های سادش رو بدی ؟
-بله آقا
پ.ا:خط قرمز من اینه که با دخترم بد اخلاق باشی و کتکش بزنی اگر اینو بفهمم خودم با دستای خودم میکشمت
(تهیونگ با اینکه یه مافیا بود لب نزد و مثل یه آدم عادی فقط گفت چشم واقعا اینقدر عاشق ات بود )
+خب ما اومدیم
م.ا:من مشکلی ندارم با این ازدواج
پ.ا:منم همینطور بنظر میاد همه چیز رو درباره هم میدونین پس ما حرفی نداریم
کی عروسی هست ؟
-یه ماه بعد چطوره ؟
پ.ا:خوبه
(میرن خونه و وارد اتاق یونا میشن )
؛سلام آقا
-سلام بشین یونا
حالت بهتر شده ؟
؛بله آقا به لطف شما
-خب خوبه
+تهیونگ.....میشه یه لحظه بری بیرون ؟ میخوام با یونا تنها حرف بزنم
-باشه
+یونا اونایی که اومده بودن رو میشناختی ؟
؛بله خانم اونا خدمتکار های قدیمی بودن
+میتونن بقیه خدمتکار ها هم تهیونگ رو به نظر بندازن ؟
؛نمیدونم
+پس باید یکاری کنم
؛چکاری خانم
+میخوام خودم و خودت کارهای خونه رو انجام بدیم که تهیونگ اذیت نشه
؛فکر نکنم آقا قبول کنن......
-ات لازم نیست به اینکار
+چی.... چی ؟
-همه ی خدمتکار ها رو دوباره بازیابی و چک کردم و زیر نظر سازمان واردشون کردم
+آها
-مال بریم دیگه یونا
؛بله آقا فقط از می دوباره شروع کنم
-وقتی آقای دکتر بگن خوب شدی
؛ولی.....
-خدافظ
-ات دوست دارم من اینقدر نگرانی ولی میدونی من مافیام ؟؟
یعنی میدونی من باید نگرانت باشم ؟؟
+نمیخوام اذیت شی
-ات بیخیال فقط اینقدر نگرانی نباش
+دوست دارم
-بحث رو عوض ن.......
(بوسه ات روی لب تهیونگ)
+عروسی کی هست ؟
-باید با خانوادت حرف بزنم پس هنوز مشخص نیست
+باشه
+پس بیا الان بریم
-الان؟!
+آره ساعن هشته شبه تازه بیا بریم
-باشه
(میرن خونه خانواده ات )
+سلام مامان سلام بابا
م.ا:سلام دختر قشنگم چرا اینموقع شب تنها ......
(تهیونگ وارد میشه با یه استایل خیلی فاکی و دخترکش )
پ.ا:شما کی باشین ؟
+بابا اومدیم در همین مورد حرف بزنیم
م.ا:بیاین تو زشته دمه در
-واقعیتش من خیلی دختر شما رو دوست دارم و حاضرم برای اثباتش هر کاری بکنم
پ.ا:هر کاری ؟!
-هر کاری
م.ا:خب پسرم٫از ات خواستگاری کردی نظر خودش رو پرسیدی ؟
-بله حتی حلقه هم همین یک ساعت پیش بهش دادم
پ.ا:خب دخترم نظر خودت چیه ؟
+من دوسش دارم همه جوره دوسش دارم
پ.ا:ولی پسرم اگر عشقتون فقط یه هوس باشه چی ؟
-واقعیتش من تا حالا توی رابطه ای نبودم و تا این سن حتی به دختری نگاه هم نکردم و تا الان هم با دختر شما رابطه ای نداشتم
پ.ا:منظورت رابطه......
-بله همون رابطه اس
م.ا:بنظر که عشق واقعی میاد چون هوس نیست
+مامان میشه تنهایی یه لحظه باهات حرف بزنم
م.ا:آره حتما
+مامان واقعیتش...........
( مکالمه تهیونگ و پدر ات )
پ.ا:خونه و پول برام مهم نیست
میتونی دخترم رو خوشبخت کنی ؟ میتونی خرج های سادش رو بدی ؟
-بله آقا
پ.ا:خط قرمز من اینه که با دخترم بد اخلاق باشی و کتکش بزنی اگر اینو بفهمم خودم با دستای خودم میکشمت
(تهیونگ با اینکه یه مافیا بود لب نزد و مثل یه آدم عادی فقط گفت چشم واقعا اینقدر عاشق ات بود )
+خب ما اومدیم
م.ا:من مشکلی ندارم با این ازدواج
پ.ا:منم همینطور بنظر میاد همه چیز رو درباره هم میدونین پس ما حرفی نداریم
کی عروسی هست ؟
-یه ماه بعد چطوره ؟
پ.ا:خوبه
۱۲.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.