part:91
part:91
بعد چند روزی سر کردن در گشتی، به مقصد بعدی یعنی جزیره سیسلی رسیدند.
اولین کاری که انجام شد برطرف کردن درد امیلی بود که تو این چند روز جونی براش باقی نذاشته بود.
قرار نبود اقامت طولانی داشته باشند، روزتر باید به مقصد اصلی میرسیدند و کار رو یکسره میکردند.
در حالی که دختر و پسر عاشق کنار ساحل قدم میزدند و به خورشیدی که دریا رو مثل یک ملافه روی خودش کشید نگاه میکردند.
به اصرار زیاد امیلی، تهیونگ راضی به اومدن شد، وگرنه اعتقادش بر این بود که امیلی باید استراحت کنه نه اینکه خیلی راحت بیاد بیرون و قدم بزنه.
اما امیلی لجبازتر از این حرفها بود و تمام غرهای تهیونگ رو هیچی حساب نکرد.
همین باعث شده بود امیلی با لبخند کمرنگی به اخمهای در هم رفته تهیونگ نگاه کنه.
همین که میخواست دهن باز کنه و چیزی بگه، بارون ناگهانی هر دو نفر رو شکه کرد.
قبل از اینکه دست امیلی توسط تهیونگ گرفته بشه، کتش شونههای دختر رو پوشونده بود.
لبخند امیلی از این حرکت بیشتر و شد و برای پیدا کردن یک سرپناه مخالفت کرد.
تهیونگ که تا اون موقع حرفی نزده بود، بالاخره اعتراض خودش رو نشون داد.
-هی داری چیکار میکنی باید برگردیم!
نزدیکی مکانی که اونجا بودند یک رستوران ساحلی قرار داشت و آهنگی زیبا داشت از اونجا پخش میشد.
-چیزی نمیشه.
امیلی خیلی آروم پِچ زد و دست آزاد پسر رو، روی کمر خوش فرمش قرار داد.
بعد از مطمئن شدن از اینکه تهیونگ قرار نیست یهو پرواز کنه و بره دو دستش رو پشت گردنش قلاب کرد.
طولی نکشید تا قدمهاشون رو با هم هماهنگ کنن.
حالا چهره تهیونگ نرمتر شده بود و هر دو سعی میکردند از اون موقعیت لذت ببرند.
اهنگی که صداش به زور شنیده میشد و صدای بارون بیشترین چیزی بود که شنیده میشد. هر دو مثل موش ابکشیده بودند. امیلی از سرمایی که به بدنش سرایت کرده بود دندونهاش به هم برخورد میکرد. برای همین تهیونگ اون رو بیشتر به خودش چسبوند و با اون صدای بمش زیر گوش امیلی اون رو به رفتن وادار میکرد. بعد از چند دقیقه هر دو بالاخره به رفتن راضی شدند.
-دوستت دارم.
امیلی با شنیدن اون دو کلمهای که انتظارش رو نداشت، گُر گرفت. احساس میکرد دیگه گرمش نیست.
خجالت نکشیده بود، پس مستقیم به چشمان تیره پسر نگاه کرد.
-منم دوستت دارم تهیونگ.
--------------------------------------------------
آهنگ رو هم اگر دوست داشتین:
everybody loves somebody, Dean Martin
-------------------------------------------------
#Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
بعد چند روزی سر کردن در گشتی، به مقصد بعدی یعنی جزیره سیسلی رسیدند.
اولین کاری که انجام شد برطرف کردن درد امیلی بود که تو این چند روز جونی براش باقی نذاشته بود.
قرار نبود اقامت طولانی داشته باشند، روزتر باید به مقصد اصلی میرسیدند و کار رو یکسره میکردند.
در حالی که دختر و پسر عاشق کنار ساحل قدم میزدند و به خورشیدی که دریا رو مثل یک ملافه روی خودش کشید نگاه میکردند.
به اصرار زیاد امیلی، تهیونگ راضی به اومدن شد، وگرنه اعتقادش بر این بود که امیلی باید استراحت کنه نه اینکه خیلی راحت بیاد بیرون و قدم بزنه.
اما امیلی لجبازتر از این حرفها بود و تمام غرهای تهیونگ رو هیچی حساب نکرد.
همین باعث شده بود امیلی با لبخند کمرنگی به اخمهای در هم رفته تهیونگ نگاه کنه.
همین که میخواست دهن باز کنه و چیزی بگه، بارون ناگهانی هر دو نفر رو شکه کرد.
قبل از اینکه دست امیلی توسط تهیونگ گرفته بشه، کتش شونههای دختر رو پوشونده بود.
لبخند امیلی از این حرکت بیشتر و شد و برای پیدا کردن یک سرپناه مخالفت کرد.
تهیونگ که تا اون موقع حرفی نزده بود، بالاخره اعتراض خودش رو نشون داد.
-هی داری چیکار میکنی باید برگردیم!
نزدیکی مکانی که اونجا بودند یک رستوران ساحلی قرار داشت و آهنگی زیبا داشت از اونجا پخش میشد.
-چیزی نمیشه.
امیلی خیلی آروم پِچ زد و دست آزاد پسر رو، روی کمر خوش فرمش قرار داد.
بعد از مطمئن شدن از اینکه تهیونگ قرار نیست یهو پرواز کنه و بره دو دستش رو پشت گردنش قلاب کرد.
طولی نکشید تا قدمهاشون رو با هم هماهنگ کنن.
حالا چهره تهیونگ نرمتر شده بود و هر دو سعی میکردند از اون موقعیت لذت ببرند.
اهنگی که صداش به زور شنیده میشد و صدای بارون بیشترین چیزی بود که شنیده میشد. هر دو مثل موش ابکشیده بودند. امیلی از سرمایی که به بدنش سرایت کرده بود دندونهاش به هم برخورد میکرد. برای همین تهیونگ اون رو بیشتر به خودش چسبوند و با اون صدای بمش زیر گوش امیلی اون رو به رفتن وادار میکرد. بعد از چند دقیقه هر دو بالاخره به رفتن راضی شدند.
-دوستت دارم.
امیلی با شنیدن اون دو کلمهای که انتظارش رو نداشت، گُر گرفت. احساس میکرد دیگه گرمش نیست.
خجالت نکشیده بود، پس مستقیم به چشمان تیره پسر نگاه کرد.
-منم دوستت دارم تهیونگ.
--------------------------------------------------
آهنگ رو هم اگر دوست داشتین:
everybody loves somebody, Dean Martin
-------------------------------------------------
#Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
۲.۷k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.