پارت(¹⁷) و اخر
پارت(¹⁷) و اخر
جیمین: من مطمئنم ارمیا از ما حمایت میکنن
یونا: باش ولی....
جیمین: ولی بی ولی همین الان بلند شو بریم
یونا: الااااان دیگه نه اینقد زود
جیمین: ولی منن الام میخوام
یونا خندید و گفت باش بابا هرچی عشقم بگه . و سریع رفت تو اتاق.
جیمین به کیوتی دخر خندید بلند شد ظرفارو جم کر(نویسنده: دختره پفیوز زود رفت که ظرف جم نکنه)
جیمینم بعد چند دقیقه حاضر شد و با هم به سمت شرکت حرکت کردن
رفدن داخل به سمت اتاقی که اعضا همیشه اونجا بودن
جیمین درو باز کردو رفدن داخل
اعضا: سری وومدن پیش یونا
کوک اومد یونا رو بغل کنه که جیمین نزاش
جیمین: به عشق من دست نمیزنی
اعضا همه تعجب کرده بودن!!!
ته:چییییییییی عشق از کی تا حالا؟؟
نامجون: از دیشب تا حالا
همه زدن زیر خنده
جین: یونا خانم فک کنم مریضیت بهت ساخته هاااا
*خنده شیشه پاک کنی*
یونا:*خجالت*
بعد همه زدن زیر خنده
جیهوپ: جدا از شوخی یونا حالت خوبه؟؟
یونا: عاره خوبم با تشکر از زحمتای جیمین
جیمین: من که کاری نکردم وظیفمو نسبت به عشقم انجام دادم
کوک: بسه بابا اینجا ۶ تا سینگل نشسته برو خونتون اینطوری کن
دو هفته بعد:/
یوناویو:/
امروز اعضا کنسرت داشتن اومدن میکاپشونو کردن و
من میکاپ جیمینو انجام دادم
خواستن برن که گفدم: فایتینگ جیمین شی تو بهترینی
اعضا: پش ما اینجا شلغمیم دیگه عاره؟؟
یونا: همتون عالییین ولی به نظر من جیمین *خجالت* یچیز دیگس
شوگا: بسه بسه ولشون کنین بیاین بریم اینم از زنداداش ما
همه:🤣🤣
جیمین ویو:/
چنتا اجرامونو انجام دادیم وقت به صحبت کردن رسید
نامجون و همه حرفاشونو زدن که من به من رسید
جیمین:خب راستش من میخواستم ی چیزی بهتون بگم ارمیای عزیز
همه: چیییییییییی؟؟
جیمین: راستش من عاشق شدم
همه: اووووووووووووووو
جیمین: کلی مطمعن نیستم بگم کیه یا نه شاید اصن شما قبول نکنین
یکی از وسط جمعیت داد زد:
جیمین شی ما همیشه پشتتیم مامئنیم تو بهترین انتخابو کردی
جیمین که اینو شنید خوشحال شد رفت دست یونا رو گرفت اورد وسط استیج
و ی حلقه از جیبش دراورد و جلو یونا زانو زد: با من ازدواج میکنی
یونا که از خداش بود بعد ۱۰ ثانیه جواب داد بلهههههه
جیمین سری بلند شد و حلقه رو انداخت انگشت یونا و سریع لباشو بوسید
همه و اعضا: اوووووووووووووووووو
بله و این بود داستان دوتا عاشق 🫂🖇💜
امیدوارم خوشت اومده باشه مرسی که خوندی
دوست دارم🫂🖇❤
جیمین: من مطمئنم ارمیا از ما حمایت میکنن
یونا: باش ولی....
جیمین: ولی بی ولی همین الان بلند شو بریم
یونا: الااااان دیگه نه اینقد زود
جیمین: ولی منن الام میخوام
یونا خندید و گفت باش بابا هرچی عشقم بگه . و سریع رفت تو اتاق.
جیمین به کیوتی دخر خندید بلند شد ظرفارو جم کر(نویسنده: دختره پفیوز زود رفت که ظرف جم نکنه)
جیمینم بعد چند دقیقه حاضر شد و با هم به سمت شرکت حرکت کردن
رفدن داخل به سمت اتاقی که اعضا همیشه اونجا بودن
جیمین درو باز کردو رفدن داخل
اعضا: سری وومدن پیش یونا
کوک اومد یونا رو بغل کنه که جیمین نزاش
جیمین: به عشق من دست نمیزنی
اعضا همه تعجب کرده بودن!!!
ته:چییییییییی عشق از کی تا حالا؟؟
نامجون: از دیشب تا حالا
همه زدن زیر خنده
جین: یونا خانم فک کنم مریضیت بهت ساخته هاااا
*خنده شیشه پاک کنی*
یونا:*خجالت*
بعد همه زدن زیر خنده
جیهوپ: جدا از شوخی یونا حالت خوبه؟؟
یونا: عاره خوبم با تشکر از زحمتای جیمین
جیمین: من که کاری نکردم وظیفمو نسبت به عشقم انجام دادم
کوک: بسه بابا اینجا ۶ تا سینگل نشسته برو خونتون اینطوری کن
دو هفته بعد:/
یوناویو:/
امروز اعضا کنسرت داشتن اومدن میکاپشونو کردن و
من میکاپ جیمینو انجام دادم
خواستن برن که گفدم: فایتینگ جیمین شی تو بهترینی
اعضا: پش ما اینجا شلغمیم دیگه عاره؟؟
یونا: همتون عالییین ولی به نظر من جیمین *خجالت* یچیز دیگس
شوگا: بسه بسه ولشون کنین بیاین بریم اینم از زنداداش ما
همه:🤣🤣
جیمین ویو:/
چنتا اجرامونو انجام دادیم وقت به صحبت کردن رسید
نامجون و همه حرفاشونو زدن که من به من رسید
جیمین:خب راستش من میخواستم ی چیزی بهتون بگم ارمیای عزیز
همه: چیییییییییی؟؟
جیمین: راستش من عاشق شدم
همه: اووووووووووووووو
جیمین: کلی مطمعن نیستم بگم کیه یا نه شاید اصن شما قبول نکنین
یکی از وسط جمعیت داد زد:
جیمین شی ما همیشه پشتتیم مامئنیم تو بهترین انتخابو کردی
جیمین که اینو شنید خوشحال شد رفت دست یونا رو گرفت اورد وسط استیج
و ی حلقه از جیبش دراورد و جلو یونا زانو زد: با من ازدواج میکنی
یونا که از خداش بود بعد ۱۰ ثانیه جواب داد بلهههههه
جیمین سری بلند شد و حلقه رو انداخت انگشت یونا و سریع لباشو بوسید
همه و اعضا: اوووووووووووووووووو
بله و این بود داستان دوتا عاشق 🫂🖇💜
امیدوارم خوشت اومده باشه مرسی که خوندی
دوست دارم🫂🖇❤
۱۸۷.۸k
۱۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.