لجباز جذابP84
لجباز_جذابP84
ات"
توی اتاقم نشسته بودم که تهیونگ اومد داخل..
هیچکس خونه نبود..
+هفف
÷اینحا دیگه تنهاییم.
+بیا بزن.. بزن راحت شی
÷نچ نیومدم بزنمت.. اومدم بگم فقط میری مدرسه بعدش یه راست خونه ای.. نه بادوستات میری بیرون نه مهمونی.. تا یک هفته از هیچی خبری نیست..
خودمو انداختم روی تخت و محلش ندادم..
÷فقط اگه یکیشو انجام ندی... زیاد ترش میکنم..
هیچی نگفتم و چشمامو بستم.. وتهیونگ رفت بیرون..
چند مین بعد..
$هی ات اومدین؟
+سلام اره
$خسته ای بخواب.. فردا باید بری..
+اوم.. میشه نرم؟
$چرا؟
+چون چشمم به دوستام میوفته نمیتونم نرم پیششون..
$خب برو پیششون
+نمیتونم..
$چرا؟
+تهیونگ نمیزاره.. گفته نرم.. تنبیهم
$کاری کردی باز؟
+کار خاصی نکردم.. ابجو خوردم..
$وااای خاک برسرممم.. این الان کار خاصی نیست؟
+نه
$بابات بفهمه که بد تر میکنه.. چقدر خوردی؟
+دوتا کامل.. خخخ
$وااای نباید میزاشتم بری..
+ول کن مامان حالا میشه نرم؟
$نه خیر باید بری..
+اخه نمیتونم..
$باهاش حرف میزنم..
از اتاق رفت بیرون و منم پشتش رفتم..
حرفاشونو گوش میدادم..
$تهیونگ..
÷چیزی شده؟
$اره.. پسرم با خواهرت خوب رفتار کن..
÷باز چی شده.. چیزی بهت گفته؟
$نگه هم میتونم بفهمم میشناسمت..
÷ببین مامان تو اصلا میدونی اون..
که صدای در اومد به سرعت رفتم پایین از توی ایفون نگاه کردم که کوک بودش..
+باز این.. هفففف
$کیه ات؟
+مزاحم
$برو اونور ببینم.. ات جونگ کوکه که..
+شبیه مزاحماست.. خخخ
که در رو زد و کوک اومد تو..
_سلام خاله
$سلام کجا بودی دلم تنگت شده بود..
_اومدم هم شما رو ببینم هم تهیونگ رو کار دارم..
$راحت باش حالا وقت هست..
بعد از اینکه مامانم رفت تو اشپز خونه و منم رفتم روی مبل نشستم.. اصلا محلش ندادم..
اونم رفت توی اتاق تهیونگ.. کنجکاو شدم چی میگه.. خواستم برم که مامان اومد بیرون و نشد..
$ات اینا رو ببر براشون این مال جونگ کوکه..
+موچییی؟ ماماااان برا خودمون درست نمیکنی میخای که به اون بدم؟
$خودتم بردار ولی اینا مال جونگ کوکه..
+لازم نکرده خودم همشو میخورم..
$تو غلط کردی.. شکمووو.. میگم ببر براشون..
یه چشم غره ای رفتم ظرفا رو ازش گرفتم و رفتم تو اتاق تهیونگ..
ظرف رو گذاشتم جلوشون..تهیونگ نگام کرد و بقیه حرفش رو زد..
÷بعدش اون برگه ها رو از چا اوون وو بگیر.. چون تا اون موقع دیگه درست میشه..
_اوکی.. این چطوره؟
÷نمیخوای بری؟
+موچیام اینجان خودم کجا برم؟
÷موچی ندیده.. هر چقدر میخای بردار برو..
کل موچیا رو برداشتم و دوتا براشون گذاشتم با چشمای گرد شده نگام میکردن..
+چیه؟ گفتی هر چقدر میخام بردارم..
÷گفتم همشو بردار؟
+هنوز دوتا دارین..
÷برو بیرون..
که اومدم بیرون و موچیا رو گذاشتم توی اشپز خونه مامان با تعجب نگام کرد..
$نخوردن؟
+چرا اینا مال منه
$تو که....... ات برو بزار
+تهیونگ گفت هر چقدر میخام بردارم خب..
$هففف همیشه ابرو ریزی میکنی تووو..
طرف رو برداشتم و رفتم روی مبل نشستم که صدای در اومد و دوباره رفتم پشت ایفون..
چا اوون وو بود..
درو زدم و اومد تو..
~هی ات چطوری؟
+خوبم ممنون.. بیا موچی بخوریم..
~خیلی دوست اما..
+بیا دیگههه..
که اومد و نشست.. یدونه برداشتم..
+دهنتو باز کن..
~خخخخ.... خودم میتونم..
+میخام بدم بخوری..
گذاشتم توی دهنش و خودمم خوردم..
~اوووم.. خوشمزه..
+اوووم.. عالیه..
که دیدم چا اوون وو سرفش گرفت و به پشت سرم خبره شده و منم برگشتم که کوک و تهیونگ داشتن نگامون میکردن.. انگار همه چیو دیده بودن..
که منم سرفم گرفت و کوک زد پشتم..
_خوبی؟
شستم و برد بالا و سرمو تکون دادم...
~شما اینجایین؟
_اره گفتم که
~خب ات اصرار داشت بمونم..
که دیدم داره چپ چپ نگام میکنه...
÷ات چه غلطا میکنی؟
+درست کردم..
~حالا بعدا میام پیشت..
چا اوون وو بلند شدو رفتن تو اتاق..
منم بلند شدم و رفتم تو اتاقم و به ایو پیام دادم..
(پیام)
+هی آیو بیداری؟
×اره
+کراشت اومده اینجا.. نمیخای بیای؟
×عههه واقعا؟
+اره
×الان دیر وقت نیست؟
+خب نیا.. بای
×کاری نکنی هااا..
+نه نترس میخام بخوابم خسته ام.. گفتم جهت اطلاعت.. باز بگی نگفتم..
×ممنون.. خداحافظ
+بای
هففف.. فردا بهش میگم تمومش کنیم.. چجوری بگم؟
ببین جونگ کوک اون کارت باعث شد... نه نه اینجوری.. حالم ازت بهم میخوره... نه من که حالم ازش بهم نمیخوره... اها... دیگه نمخام باهات باشم..
تا چند دقیقه داشتم تمرین میکردم که بهش بگم از هم جدا بشیم..
که خوابم برد..
ات"
توی اتاقم نشسته بودم که تهیونگ اومد داخل..
هیچکس خونه نبود..
+هفف
÷اینحا دیگه تنهاییم.
+بیا بزن.. بزن راحت شی
÷نچ نیومدم بزنمت.. اومدم بگم فقط میری مدرسه بعدش یه راست خونه ای.. نه بادوستات میری بیرون نه مهمونی.. تا یک هفته از هیچی خبری نیست..
خودمو انداختم روی تخت و محلش ندادم..
÷فقط اگه یکیشو انجام ندی... زیاد ترش میکنم..
هیچی نگفتم و چشمامو بستم.. وتهیونگ رفت بیرون..
چند مین بعد..
$هی ات اومدین؟
+سلام اره
$خسته ای بخواب.. فردا باید بری..
+اوم.. میشه نرم؟
$چرا؟
+چون چشمم به دوستام میوفته نمیتونم نرم پیششون..
$خب برو پیششون
+نمیتونم..
$چرا؟
+تهیونگ نمیزاره.. گفته نرم.. تنبیهم
$کاری کردی باز؟
+کار خاصی نکردم.. ابجو خوردم..
$وااای خاک برسرممم.. این الان کار خاصی نیست؟
+نه
$بابات بفهمه که بد تر میکنه.. چقدر خوردی؟
+دوتا کامل.. خخخ
$وااای نباید میزاشتم بری..
+ول کن مامان حالا میشه نرم؟
$نه خیر باید بری..
+اخه نمیتونم..
$باهاش حرف میزنم..
از اتاق رفت بیرون و منم پشتش رفتم..
حرفاشونو گوش میدادم..
$تهیونگ..
÷چیزی شده؟
$اره.. پسرم با خواهرت خوب رفتار کن..
÷باز چی شده.. چیزی بهت گفته؟
$نگه هم میتونم بفهمم میشناسمت..
÷ببین مامان تو اصلا میدونی اون..
که صدای در اومد به سرعت رفتم پایین از توی ایفون نگاه کردم که کوک بودش..
+باز این.. هفففف
$کیه ات؟
+مزاحم
$برو اونور ببینم.. ات جونگ کوکه که..
+شبیه مزاحماست.. خخخ
که در رو زد و کوک اومد تو..
_سلام خاله
$سلام کجا بودی دلم تنگت شده بود..
_اومدم هم شما رو ببینم هم تهیونگ رو کار دارم..
$راحت باش حالا وقت هست..
بعد از اینکه مامانم رفت تو اشپز خونه و منم رفتم روی مبل نشستم.. اصلا محلش ندادم..
اونم رفت توی اتاق تهیونگ.. کنجکاو شدم چی میگه.. خواستم برم که مامان اومد بیرون و نشد..
$ات اینا رو ببر براشون این مال جونگ کوکه..
+موچییی؟ ماماااان برا خودمون درست نمیکنی میخای که به اون بدم؟
$خودتم بردار ولی اینا مال جونگ کوکه..
+لازم نکرده خودم همشو میخورم..
$تو غلط کردی.. شکمووو.. میگم ببر براشون..
یه چشم غره ای رفتم ظرفا رو ازش گرفتم و رفتم تو اتاق تهیونگ..
ظرف رو گذاشتم جلوشون..تهیونگ نگام کرد و بقیه حرفش رو زد..
÷بعدش اون برگه ها رو از چا اوون وو بگیر.. چون تا اون موقع دیگه درست میشه..
_اوکی.. این چطوره؟
÷نمیخوای بری؟
+موچیام اینجان خودم کجا برم؟
÷موچی ندیده.. هر چقدر میخای بردار برو..
کل موچیا رو برداشتم و دوتا براشون گذاشتم با چشمای گرد شده نگام میکردن..
+چیه؟ گفتی هر چقدر میخام بردارم..
÷گفتم همشو بردار؟
+هنوز دوتا دارین..
÷برو بیرون..
که اومدم بیرون و موچیا رو گذاشتم توی اشپز خونه مامان با تعجب نگام کرد..
$نخوردن؟
+چرا اینا مال منه
$تو که....... ات برو بزار
+تهیونگ گفت هر چقدر میخام بردارم خب..
$هففف همیشه ابرو ریزی میکنی تووو..
طرف رو برداشتم و رفتم روی مبل نشستم که صدای در اومد و دوباره رفتم پشت ایفون..
چا اوون وو بود..
درو زدم و اومد تو..
~هی ات چطوری؟
+خوبم ممنون.. بیا موچی بخوریم..
~خیلی دوست اما..
+بیا دیگههه..
که اومد و نشست.. یدونه برداشتم..
+دهنتو باز کن..
~خخخخ.... خودم میتونم..
+میخام بدم بخوری..
گذاشتم توی دهنش و خودمم خوردم..
~اوووم.. خوشمزه..
+اوووم.. عالیه..
که دیدم چا اوون وو سرفش گرفت و به پشت سرم خبره شده و منم برگشتم که کوک و تهیونگ داشتن نگامون میکردن.. انگار همه چیو دیده بودن..
که منم سرفم گرفت و کوک زد پشتم..
_خوبی؟
شستم و برد بالا و سرمو تکون دادم...
~شما اینجایین؟
_اره گفتم که
~خب ات اصرار داشت بمونم..
که دیدم داره چپ چپ نگام میکنه...
÷ات چه غلطا میکنی؟
+درست کردم..
~حالا بعدا میام پیشت..
چا اوون وو بلند شدو رفتن تو اتاق..
منم بلند شدم و رفتم تو اتاقم و به ایو پیام دادم..
(پیام)
+هی آیو بیداری؟
×اره
+کراشت اومده اینجا.. نمیخای بیای؟
×عههه واقعا؟
+اره
×الان دیر وقت نیست؟
+خب نیا.. بای
×کاری نکنی هااا..
+نه نترس میخام بخوابم خسته ام.. گفتم جهت اطلاعت.. باز بگی نگفتم..
×ممنون.. خداحافظ
+بای
هففف.. فردا بهش میگم تمومش کنیم.. چجوری بگم؟
ببین جونگ کوک اون کارت باعث شد... نه نه اینجوری.. حالم ازت بهم میخوره... نه من که حالم ازش بهم نمیخوره... اها... دیگه نمخام باهات باشم..
تا چند دقیقه داشتم تمرین میکردم که بهش بگم از هم جدا بشیم..
که خوابم برد..
۱۲.۷k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.