part

#part87
#رها
کلید و تو در چرخوند و در رو باز کرد، دستش و از روی چشمام برداشت و گفت :
طاها- حالا چشمات و باز کن.
با باز کردن چشمام با تعجب و حیرت دستام و روی دهنم گذاشتم و با ذوق به خونه نگاه کردم، برقا خاموش بود ولی خونه از جلوی در با شمع و گلبرگ‌های قرمز تزیین شده بود و راهروی قشنگی ساخته بود، وارد خونه شدم و همینطور میرفتم تا ببینم به کجا میرسیم، طاهاهم پشت سرم می‌اومد انتهای شمع و گلبرگا میرسید به ورودی اتاق، سرم و بلند کردم و به در بسته‌ی اتاق که روش با حلقه گل نوشته بود I love You نگاه کردم، با تردید دستم رو بلند کردم و دستم و بردم سمت دستگیره و به سمت پایین هولش دادم، با باز کردن در اتاق دلم می‌خواست بلند رو به طاها و کل دنیا داد بزنم و بگم با تمام وجودم دوست دارم!
برقای اتاق‌هم خاموش بود و چندتا شمعدونی بزرگ و لاکچری جاهای مختلف اتاق چیده شده بود، اتاق پر از گلبرگ‌های سفید و قرمز بود که با سلیقه چیده شده بودن و بوی عطر خوشبویی کل اتاق و گرفته بود، روی تخت که روتختی سفید داشت‌هم با گلبرگ قرمز قلب بزرگی ایجاد شده بود دیگه طاقت نیاوردم و پریدم بغل طاها، تا حالا تو عمرم کسی انقدر خوشحالم نکرده بود با یاداوری این جمله توی دلم‌، اشکام سرازیر شد، گریه خوشحالی بود، واقعا اینکه یکی اینهمه دوست داشته باشه خیلی لذت بخشه، طاها بغلم کرد، یکم بعد من و از خودش جدا کرد و با لبخند محوی دستش رو به سمت صورتم اورد و اشکام و پاک کرد.
با بغض لب زدم :
رها- خیلی خوشحالم که دارمت!
پیشونیش رو چسبونو به پیشونیم و لب زد :
طاها- من بیشتر فرشته کوچولوم!
از اینکه بهم می‌گفت فرشته کوچولوم خیلی ذوق می‌کردم!
بقیه اشکامم پاک کردم و زل زدم بهش، لباش رو خیلی غیر منتظرانه گذاشت رو لبم، دستام رو دور گردنش حلقه کردم، نرم و عاشقانه همدیگه رو می‌بوسیدیم!
بغلم کرد و روی تخت انداختتم، ازم جدا شد و همونطور که روم خیمه زده بود زل زد تو چشمام و با لحن خماری گفت :
طاها- مال من می‌شی؟!
خیره نگاهش کردم و گفتم :
رها-قول می‌دی هیچوقت تنهام نزاری و تو هیچ شرایطی ولم نکنی؟!
چشماش و روی هم گذاشت و برداشت با اطمینان گفت :
طاها-قول می‌دم!
لبخند عمیقی زدم و ایندفعه من برای بوسه پیش قدم شدم.......(به ما چه بقیش🗿📿)
(مغزه همتون الان : لعنت به سانسور😔😂)
.... خستگی چشمام رو روی هم گذاشتم و دیگه چیزی نفهمیدم.
#عشق_پر_دردسر
کامنت ۳۰
لایک ۲۰
این پارت هم بدون سانسور دایرکت بازم بگم من بچه خوبیم🗿📿
دیدگاه ها (۵۵)

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯با احساس اینکه کسی داره موهام رو نوازش م...

#part88#رهاترانه با بهت نگاهی به کبودیا روی گردنم که رد کمی ...

#part86#رهایه هفته می‌گذشت و من هنوز خونه طاها بودم، دو روز ...

#part85#رهابا دیدن فرشاد جاخورده با تعجب نگاهش کردم، لبخندی ...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴⁴-باید بریم خونه، اینجا سرده.....مریضی...

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط