وقتی از بچش مراقبت می کنی و .......
وقتی از بچش مراقبت می کنی و .......
When you take care of the baby.....
پارت(۷)
ویو ات:
تو شوک بودم
از شوک در اومدم و هولش دادم
آت: هی چه غلطی میکنی؟!!!
بدون هیچ حرفی اتاق رو ترک کرد
داشت چیکار میکرد من چرا زود تر جلوش رو نگرفتم توی تختم دراز کشیدم
ویو نامجون:
از اتاق بیرون اومدم
من چرا همچین کاری رو کردم من چم شده اخههه
الان کجا بخوابم من رفتم روی مبل دراز کشیدم و خوابیدم
#صبح
ویو ات:
از خواب پاشدم وای من تو اتاق نامجون بودم اون الان کجا خوابیده
رفتم پایین و دیدم نامجون روی مبل خوابیده دلم براش سوخت
به اتاقم رفتم لباسم رو پوشیدم ( اسلاید بعد)
باید به شرکت میرفتم
رفتم پایین که دیدم هانول و نامجون با هم صبحونه میخورن
آت: ببخشیدا من اضافم منتظرم میموندید
هانول: ببخشید مامانی
آت: حالا ولش
نشستم روی صندلی بدون هیچ نگاهی به نامجون صبحونم رو خوردم
صبحونمون تموم شد نامجون یکی رو صدا کرد که بیاد میز رو جمع کنه
نامجون: خب بیاید بریم سوار ماشین بشیم
آت: منم بیام؟؟
نامجون: اره هانول رو توی مهد میزاریم باهم میریم شرکت
آت: اوکی
هانول رو مهد گزاشتیم و توی راه شرکت بودیم
آت: بیا دیروز رو فراموش کنیم
نامجون: چی
آت: اتفاقی که دیروز افتاده
نامجون: ...... باشه
به شرکت رسیدیم نامجون پیاده شد و درو برام باز کرد
واقعا خیلی جنتلمن بود
از ماشین پیاده شدم و به همراه نامجون رفتم داخل
نامجون: خب من دیگه رفتم
آت: باشه
پیش دوستام رفتم
سوجونگ: آت چرا با رئیس اومدی نکنه ....
آت: نه نه اشتباه برداشت نکن فقط اینکه توی راه همو دیدیم و منو سوار کرد
روی صندلی نشستیم که حس کردم یه مایع سردی از بالای سرم به تنم ریخت زود پاشدم
آت: جیغغغغغغغغغ سردههههههههههه
#: (نیشخند) اوپس ببخشید خانم حواسم نبود
میخواستم همونجا رو سرش داد بزنم ولی همه جام خیس شده بود
سوجونگ: خوبی ات؟
آت: میرم دستشویی خیلی سردمه همه جام خیس شده
به طرف دستشویی میرفتم که نامجون به طرفم اومد کتش رو روم انداخت و منو به خودش فشورد
When you take care of the baby.....
پارت(۷)
ویو ات:
تو شوک بودم
از شوک در اومدم و هولش دادم
آت: هی چه غلطی میکنی؟!!!
بدون هیچ حرفی اتاق رو ترک کرد
داشت چیکار میکرد من چرا زود تر جلوش رو نگرفتم توی تختم دراز کشیدم
ویو نامجون:
از اتاق بیرون اومدم
من چرا همچین کاری رو کردم من چم شده اخههه
الان کجا بخوابم من رفتم روی مبل دراز کشیدم و خوابیدم
#صبح
ویو ات:
از خواب پاشدم وای من تو اتاق نامجون بودم اون الان کجا خوابیده
رفتم پایین و دیدم نامجون روی مبل خوابیده دلم براش سوخت
به اتاقم رفتم لباسم رو پوشیدم ( اسلاید بعد)
باید به شرکت میرفتم
رفتم پایین که دیدم هانول و نامجون با هم صبحونه میخورن
آت: ببخشیدا من اضافم منتظرم میموندید
هانول: ببخشید مامانی
آت: حالا ولش
نشستم روی صندلی بدون هیچ نگاهی به نامجون صبحونم رو خوردم
صبحونمون تموم شد نامجون یکی رو صدا کرد که بیاد میز رو جمع کنه
نامجون: خب بیاید بریم سوار ماشین بشیم
آت: منم بیام؟؟
نامجون: اره هانول رو توی مهد میزاریم باهم میریم شرکت
آت: اوکی
هانول رو مهد گزاشتیم و توی راه شرکت بودیم
آت: بیا دیروز رو فراموش کنیم
نامجون: چی
آت: اتفاقی که دیروز افتاده
نامجون: ...... باشه
به شرکت رسیدیم نامجون پیاده شد و درو برام باز کرد
واقعا خیلی جنتلمن بود
از ماشین پیاده شدم و به همراه نامجون رفتم داخل
نامجون: خب من دیگه رفتم
آت: باشه
پیش دوستام رفتم
سوجونگ: آت چرا با رئیس اومدی نکنه ....
آت: نه نه اشتباه برداشت نکن فقط اینکه توی راه همو دیدیم و منو سوار کرد
روی صندلی نشستیم که حس کردم یه مایع سردی از بالای سرم به تنم ریخت زود پاشدم
آت: جیغغغغغغغغغ سردههههههههههه
#: (نیشخند) اوپس ببخشید خانم حواسم نبود
میخواستم همونجا رو سرش داد بزنم ولی همه جام خیس شده بود
سوجونگ: خوبی ات؟
آت: میرم دستشویی خیلی سردمه همه جام خیس شده
به طرف دستشویی میرفتم که نامجون به طرفم اومد کتش رو روم انداخت و منو به خودش فشورد
۱۴.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.