بفرستهبچگونه دیگهفقط زودتر
بفرسته.......بچگونه دیگه......فقط زودتر......
و گوشیو قطع کرد
+ اینهمه لباس واسه چیه؟ یونگ سوک خونه لباس داره الان قرار نبود عوض کنم بخاطر همین براشنیاوردم
ابروشو داد بالا
+خونه ت کجاست؟
_اها میخوای از زبونم بکشی؟
+مطمنم کره نیستی...چون یه کوچه نبوده نگشته باشم...
_دوست ندارم جواب بدم...
شونه هاشو بالا انداخت
+لازمم نیست بگی...چون قرار نیست برگردی خونت
با تعجب نگاش کردم
_هااان؟
+شنیدی دیگه...
و با یونگ سوک رفتن اشپز خونه...
با صدای بلند گفتم:
_یونگ سوکککککک قرار نیست گریه کنییییی؟
+چیکااااااارررررش دارییییی؟
جوابشو ندادم...دست به سینه نشستم رو مبل..
انگار نه انگار منو بعد از یه سال دیده بود...تازه خوبه من مقصر نبودم تقصیر خودش بود...
چند دقیقه بعد با یه سینی که دوتا فنجون قهوه توش بود اومد نشست کنارم...
+ بخور...گرمه..
سرموتکون دادم
+رائل
برگشتم سمتش
+چرا رفتی؟
پوزخند زدم
_فکر کنم جواب اینو خودت میدونی دیگه...
+من هرچقد بدمحرف زده باشم ارزش اینو داشت ولم کنی؟
_دیگهخسته شده بودم...میفهمی؟
هیچینگفت...
_هنوزم خستم...
#صدای_تو
#p62
و گوشیو قطع کرد
+ اینهمه لباس واسه چیه؟ یونگ سوک خونه لباس داره الان قرار نبود عوض کنم بخاطر همین براشنیاوردم
ابروشو داد بالا
+خونه ت کجاست؟
_اها میخوای از زبونم بکشی؟
+مطمنم کره نیستی...چون یه کوچه نبوده نگشته باشم...
_دوست ندارم جواب بدم...
شونه هاشو بالا انداخت
+لازمم نیست بگی...چون قرار نیست برگردی خونت
با تعجب نگاش کردم
_هااان؟
+شنیدی دیگه...
و با یونگ سوک رفتن اشپز خونه...
با صدای بلند گفتم:
_یونگ سوکککککک قرار نیست گریه کنییییی؟
+چیکااااااارررررش دارییییی؟
جوابشو ندادم...دست به سینه نشستم رو مبل..
انگار نه انگار منو بعد از یه سال دیده بود...تازه خوبه من مقصر نبودم تقصیر خودش بود...
چند دقیقه بعد با یه سینی که دوتا فنجون قهوه توش بود اومد نشست کنارم...
+ بخور...گرمه..
سرموتکون دادم
+رائل
برگشتم سمتش
+چرا رفتی؟
پوزخند زدم
_فکر کنم جواب اینو خودت میدونی دیگه...
+من هرچقد بدمحرف زده باشم ارزش اینو داشت ولم کنی؟
_دیگهخسته شده بودم...میفهمی؟
هیچینگفت...
_هنوزم خستم...
#صدای_تو
#p62
- ۱۰.۱k
- ۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط