زیباترین عشق
#زیباترین_عشق
#پارت_9۵
دیانا _با نیکا رفتیم اتاق رفتیم دوش گرفتیم اومدیم و حرف زدیم
درباره عقد و ازدواج و کاراش
و یکم دابسمش رفتیم
و رقص عروس کار کردیم
ساعتای 3 بود خوابیدیم
ارسلان _تو اتاق تو فکر دیانا بودم و آهنگ گوش میکردم میخواستم برای عروسیمون بخونم
چی میخوندم ولی🤔
صدامو کلفت کردمو و خوندم
🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
مگه مثل تو بازم هست داری میشکنی سر رو دست ب موقع میشی یه مجرم آخه خندهات کشندس
ابر کمون ابرو کمون تورو میخوام از دل جون
💖💖💖💖💖💖
میخوام باشی اما ن نصفه نیمه
خیرم تو چشمات گیرم تو چشمات چشای تو یه راز سر ب مهره فک میکنم بت میچشبه فکرت شیرینه مثل خواب بعد ظهره
دردت ب جونم فک کن بتونم لحظه ای نباشی بی تو دووم بیارم
💜💜💜💜💜💜💜
چی بخونم ک تک باشه دیانا هم باهاش برقصه
یهو در باز شد دختر خالم اومد داخل
دختر خاله ارسلان_ Ne okuyorsun, uyumamıza izin vermedin😂
چی میخونی نزاشتی بخوابیم
ارسلان _Düğünümüz için şarkı söylemek istiyorum.
میخوام برای عروسیم بخونم
دختر خاله_Diana için dans edeceğim.خوب چ عالی
منم برای دیانا رقص آماده میکنم
ارسلان _Evet, bu harika olur. اره عالی میشه
Seni uyandırdığım için özür dilerim.ببخشید بیدارت کردم برو بخواب خسته ای
دختر خاله ارسلان_Damat, yarın çok alışveriş yapacaksın.آقا داماد تو بخوای فردا یه عالمه خرید داری
ارسلان _😂Tamam
باشه
دختر خالم رفت و آهنگو قط کردمو خوابیدم
💖💜فردا صبح💜💖
ارسلان _الارم ب صدا در اومد
بلند شدم رفتم صورتمو شستم
و لباسامو پوشیدم رفتم ار اتاقم بیرون
ب همه سلام کردم و بعد صبحانه من و مامانم و خالم و دختر خالم رفتیم دنبال دیانا شون ک بریم خرید
دیانا _ارسلان پیم داده بود ک آماده باشیم ما هم آماده بودیم داشتیم صبحانه میخوردیم ک زنگ ب صدا در اومد
و سریع رفتیم دم در رو سوار ماشین شدیم اردن جایی ک همه تو یه ماشین جا نمیشدیم دوتا ماشین برداشتیم
من بودم و مامانم و نیکاو مامان نیکا و زندایی
اونام ارسلان و مامانش و حالشو و دختر خالش
من رفتم تو ماشین ارسلان شون یعنی منو بردن
با هم رفتیم ب سمت مرکز خرید
ارسلان
ارسلان _جان
دیانا _یه لیوان آب میدی از جلو
تشتم شد
ارسلان _بیا
دیانا _ممنون
ارسلان _رسیدیم و رفتیم سمت فروشگاه
مامان دیانا _ارسلان و دیانا و نیکا و اولدوز (دختر خاله ارسلان)
با هم برید
من و نسترن(اسم مامان دیانا رو نمیدونم، بنابراین میگم نسترن)
و ایپک(خاله ارسلان) و نسرین (خاله دیانا) هم باهم
مامان دیانا _اره اینجور خوبه
دیانا _باشه پس
بریم مت رفتیم یه طرف و مشغول نگاه کردن ب لباسا بودیم
ارسلان _دیانا جان اون قشنگه بنظرم بریم یه تن بزنی
دیانا _اره واسا بریم
ارسلان _Merhaba efendim.
سلام آقا
اقا_Merhaba, hoş geldiniz.سلام خوش آمدید بفرمایید
ارسلان _خب دیانا بردار برو تن بزن اونو
دیانا _باشه
اولدوز _Çok güzelim.Sana vereyimقشنگم بزار بهت بدم
دیانا _Teşekkür ederim, tatlım.ممنون عزیزم
رفتم تو اتاق پرو پوشیدم واقعا قشنگ شدم واقعا خیلی زیبا بود درو باز کردم ک نیکا پرید بغلم
نیکا _چقدر قشنگ شدی
دیانا 😍😍😍
دیانا _ممنون
ارسلان _عزیزم خیلی بهت میاد محشر شدی
دیانا _🥰😍😘
اولدوز_Tatlım, sen aysın.عزیزم ماه شدی
دیانا _teşekkürler
رفتم بیرون و ارسلان رفت و حبتبش کرد و یه گل سری چیزی مثل لباسم برداشتم رفتیم سمت کفش فروشی
کفش هایی داشت ک آدم دهنش از تعجب زیباییش باز میموند
ارسلان رفت و یه کفش آورد از جنس شیشه بود اصلا خیلی جذاب بود
ک اونم برداشتیم و خیلی چیزای دیگه رو هم با دخترا خریدیم و ارسلانم کت و شلوار و کفش و..... خرید
حدود 4 ساعت کا لباسا رو هممون خریدیم و رفتیم سمت رستوران غذا بخوریم
وقتی تموم شد رفتیم حلقه و طلا اینجور چیزا بخریم
ارسلان _دیانا عزیزم کدوم حلقه ب دلت نشسته؟
دیانا _چشامو گردوندم و یه دونه رو برداشتم خیلی قشنگ بود
ارسلان _دیانا عزیزم اون حلقه رو نگاه قشنگ نیص ب نظر
دیانا _قشنگه ولی گرونه
ارسلان پوفی کشید
رفت اون حبلقه رو برداشت اصلا تو جای مخصوصی بود
ارسلان _عزیزم دست تتو بیار بالا
دیانا _دستمو دادم بهش و اون حلقه رو ک واقعا قشنگ بود کرد تو دستم
و نگاهم کرد ک همه داد زدن و جیغ کشیدن و دصت زدن
منم خجالت کشیدم و خندیدم خلاصه سرویص طلامو و حلقمو خریدیم و رفتیم واقعا از خصتگی داشتیم میمرویم
ساعتای 6 عصر رسیدیم خونه
و خسته کفته بودیم
غذایی خوردیم خوابیدیم
مامان بزرگم تبریک نگفت اصلا بدرک خب
ارسلان _بعد خرید وقتی رفتیم خونه لباسامونو پرو کردیم و مامانم هی اسفند برام دود میکرد
منم هی خودمو لوس میکردم
رفتم دوش گرفتم و رفتم اتاقم استراحتی کردم و یکم چت کردم با دیانا و بعد خوابم برد
#پارت_9۵
دیانا _با نیکا رفتیم اتاق رفتیم دوش گرفتیم اومدیم و حرف زدیم
درباره عقد و ازدواج و کاراش
و یکم دابسمش رفتیم
و رقص عروس کار کردیم
ساعتای 3 بود خوابیدیم
ارسلان _تو اتاق تو فکر دیانا بودم و آهنگ گوش میکردم میخواستم برای عروسیمون بخونم
چی میخوندم ولی🤔
صدامو کلفت کردمو و خوندم
🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
مگه مثل تو بازم هست داری میشکنی سر رو دست ب موقع میشی یه مجرم آخه خندهات کشندس
ابر کمون ابرو کمون تورو میخوام از دل جون
💖💖💖💖💖💖
میخوام باشی اما ن نصفه نیمه
خیرم تو چشمات گیرم تو چشمات چشای تو یه راز سر ب مهره فک میکنم بت میچشبه فکرت شیرینه مثل خواب بعد ظهره
دردت ب جونم فک کن بتونم لحظه ای نباشی بی تو دووم بیارم
💜💜💜💜💜💜💜
چی بخونم ک تک باشه دیانا هم باهاش برقصه
یهو در باز شد دختر خالم اومد داخل
دختر خاله ارسلان_ Ne okuyorsun, uyumamıza izin vermedin😂
چی میخونی نزاشتی بخوابیم
ارسلان _Düğünümüz için şarkı söylemek istiyorum.
میخوام برای عروسیم بخونم
دختر خاله_Diana için dans edeceğim.خوب چ عالی
منم برای دیانا رقص آماده میکنم
ارسلان _Evet, bu harika olur. اره عالی میشه
Seni uyandırdığım için özür dilerim.ببخشید بیدارت کردم برو بخواب خسته ای
دختر خاله ارسلان_Damat, yarın çok alışveriş yapacaksın.آقا داماد تو بخوای فردا یه عالمه خرید داری
ارسلان _😂Tamam
باشه
دختر خالم رفت و آهنگو قط کردمو خوابیدم
💖💜فردا صبح💜💖
ارسلان _الارم ب صدا در اومد
بلند شدم رفتم صورتمو شستم
و لباسامو پوشیدم رفتم ار اتاقم بیرون
ب همه سلام کردم و بعد صبحانه من و مامانم و خالم و دختر خالم رفتیم دنبال دیانا شون ک بریم خرید
دیانا _ارسلان پیم داده بود ک آماده باشیم ما هم آماده بودیم داشتیم صبحانه میخوردیم ک زنگ ب صدا در اومد
و سریع رفتیم دم در رو سوار ماشین شدیم اردن جایی ک همه تو یه ماشین جا نمیشدیم دوتا ماشین برداشتیم
من بودم و مامانم و نیکاو مامان نیکا و زندایی
اونام ارسلان و مامانش و حالشو و دختر خالش
من رفتم تو ماشین ارسلان شون یعنی منو بردن
با هم رفتیم ب سمت مرکز خرید
ارسلان
ارسلان _جان
دیانا _یه لیوان آب میدی از جلو
تشتم شد
ارسلان _بیا
دیانا _ممنون
ارسلان _رسیدیم و رفتیم سمت فروشگاه
مامان دیانا _ارسلان و دیانا و نیکا و اولدوز (دختر خاله ارسلان)
با هم برید
من و نسترن(اسم مامان دیانا رو نمیدونم، بنابراین میگم نسترن)
و ایپک(خاله ارسلان) و نسرین (خاله دیانا) هم باهم
مامان دیانا _اره اینجور خوبه
دیانا _باشه پس
بریم مت رفتیم یه طرف و مشغول نگاه کردن ب لباسا بودیم
ارسلان _دیانا جان اون قشنگه بنظرم بریم یه تن بزنی
دیانا _اره واسا بریم
ارسلان _Merhaba efendim.
سلام آقا
اقا_Merhaba, hoş geldiniz.سلام خوش آمدید بفرمایید
ارسلان _خب دیانا بردار برو تن بزن اونو
دیانا _باشه
اولدوز _Çok güzelim.Sana vereyimقشنگم بزار بهت بدم
دیانا _Teşekkür ederim, tatlım.ممنون عزیزم
رفتم تو اتاق پرو پوشیدم واقعا قشنگ شدم واقعا خیلی زیبا بود درو باز کردم ک نیکا پرید بغلم
نیکا _چقدر قشنگ شدی
دیانا 😍😍😍
دیانا _ممنون
ارسلان _عزیزم خیلی بهت میاد محشر شدی
دیانا _🥰😍😘
اولدوز_Tatlım, sen aysın.عزیزم ماه شدی
دیانا _teşekkürler
رفتم بیرون و ارسلان رفت و حبتبش کرد و یه گل سری چیزی مثل لباسم برداشتم رفتیم سمت کفش فروشی
کفش هایی داشت ک آدم دهنش از تعجب زیباییش باز میموند
ارسلان رفت و یه کفش آورد از جنس شیشه بود اصلا خیلی جذاب بود
ک اونم برداشتیم و خیلی چیزای دیگه رو هم با دخترا خریدیم و ارسلانم کت و شلوار و کفش و..... خرید
حدود 4 ساعت کا لباسا رو هممون خریدیم و رفتیم سمت رستوران غذا بخوریم
وقتی تموم شد رفتیم حلقه و طلا اینجور چیزا بخریم
ارسلان _دیانا عزیزم کدوم حلقه ب دلت نشسته؟
دیانا _چشامو گردوندم و یه دونه رو برداشتم خیلی قشنگ بود
ارسلان _دیانا عزیزم اون حلقه رو نگاه قشنگ نیص ب نظر
دیانا _قشنگه ولی گرونه
ارسلان پوفی کشید
رفت اون حبلقه رو برداشت اصلا تو جای مخصوصی بود
ارسلان _عزیزم دست تتو بیار بالا
دیانا _دستمو دادم بهش و اون حلقه رو ک واقعا قشنگ بود کرد تو دستم
و نگاهم کرد ک همه داد زدن و جیغ کشیدن و دصت زدن
منم خجالت کشیدم و خندیدم خلاصه سرویص طلامو و حلقمو خریدیم و رفتیم واقعا از خصتگی داشتیم میمرویم
ساعتای 6 عصر رسیدیم خونه
و خسته کفته بودیم
غذایی خوردیم خوابیدیم
مامان بزرگم تبریک نگفت اصلا بدرک خب
ارسلان _بعد خرید وقتی رفتیم خونه لباسامونو پرو کردیم و مامانم هی اسفند برام دود میکرد
منم هی خودمو لوس میکردم
رفتم دوش گرفتم و رفتم اتاقم استراحتی کردم و یکم چت کردم با دیانا و بعد خوابم برد
۳۷.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.