عشق ممنوع!(41)
برخلاف تمام اصرار هایی که می کردن و صحبت هایی که باهاش می کردن تصمیمش رو عوض نکرد.فقط به این فکر می کرد که این ها تا حالا یه بار هم با من حرف نزدن.الان عزیز شدم؟!
چند ساعتی بود که خوابگاه بود و حتی هم گروهیاش هم زیاد سمتش نمیومدن و اون فکر نی کرد که تازه دارن روی واقعیش رو می بینن.
سمت حموم رفت و سعی کرد ذهنش رو از این اتفاق ها دور کنه.
.
.
.
+اوه،جیمین شی!
#سلام! رورا هستش؟!
+اممم،،آره ولی حمامه!می خوای بیا تو منتظرش باش.
#باشه.
روی مبل نشست و به نقطه ای خیره شد.با شنیدن صدای قفل در و رورایی که همونطور که موهاش رو خشک می کرد سمت جعبه دستمال می رفت بلند شد.
باز چیه؟!
#می خواستم باهات صحبت کنم.
رورا چشماش رو تو حدقه چرخوند و باشه ای گفت.به سمت اتاقش رفت و جیمین هم پشت سرش.
بگو!
آروم موهاش رو شونه می کرد و چهرش از درد جمع میشد.
#می خواستم درمورد..
می دونم.بذار یه چیزی بگم. از صبح هزار نفر اومدن و دارن با من حرف میزنن خسته نشدین؟!گفتم که!نمی گم!نمی دم!
#چیو نمی دی؟!
مدارک رو!
و روی صندلی نشست و باآرامش شروع به کندن موهاش از برسش کرد.جیمین که از این همه آرامشش داشت عصبانی میشد غرید:
#تو مدرک هم داری؟! چجوری با وجود اینکه یه شاهد خوب برای یه قتلی اینقدر راحت میگی که مشارکت رو نمی دی!تهیونگ اونجا داره از ناراحتی میمیره و تو اینجا داری موهات رو شونه می کنی؟!انگار هیچی نشده؟!....تو واقعا یه هیولایی.
رورا این صفت رو دوست داشت.خیلی دوست داشت. ولی نمی دونست چرا الان که جیمین این حرف رو زد ناراحت شد.شاید باید حرف دلش رو میزد!
من هیولام؟! من تا الان نه به کسی تهمت زدم و نه کسی رو بی دلیلی اذیت کردم.هر کس رو به اندازه ی گناهانی که کرده اذیت کردم.
هیولا به کسی نمیگن که بی خیاله!یا چابکه!یا بلده از خودش دفاع کنه!هیولا به کسی میگن که به راحتی به بقیه تهمت بزنه و بعدش انتظار داشته باشه که ببخشنش!توی زندگی ما همه هیولان!پس اول تعریف هیولا رو بدون بعد حرف بزن!
چند ساعتی بود که خوابگاه بود و حتی هم گروهیاش هم زیاد سمتش نمیومدن و اون فکر نی کرد که تازه دارن روی واقعیش رو می بینن.
سمت حموم رفت و سعی کرد ذهنش رو از این اتفاق ها دور کنه.
.
.
.
+اوه،جیمین شی!
#سلام! رورا هستش؟!
+اممم،،آره ولی حمامه!می خوای بیا تو منتظرش باش.
#باشه.
روی مبل نشست و به نقطه ای خیره شد.با شنیدن صدای قفل در و رورایی که همونطور که موهاش رو خشک می کرد سمت جعبه دستمال می رفت بلند شد.
باز چیه؟!
#می خواستم باهات صحبت کنم.
رورا چشماش رو تو حدقه چرخوند و باشه ای گفت.به سمت اتاقش رفت و جیمین هم پشت سرش.
بگو!
آروم موهاش رو شونه می کرد و چهرش از درد جمع میشد.
#می خواستم درمورد..
می دونم.بذار یه چیزی بگم. از صبح هزار نفر اومدن و دارن با من حرف میزنن خسته نشدین؟!گفتم که!نمی گم!نمی دم!
#چیو نمی دی؟!
مدارک رو!
و روی صندلی نشست و باآرامش شروع به کندن موهاش از برسش کرد.جیمین که از این همه آرامشش داشت عصبانی میشد غرید:
#تو مدرک هم داری؟! چجوری با وجود اینکه یه شاهد خوب برای یه قتلی اینقدر راحت میگی که مشارکت رو نمی دی!تهیونگ اونجا داره از ناراحتی میمیره و تو اینجا داری موهات رو شونه می کنی؟!انگار هیچی نشده؟!....تو واقعا یه هیولایی.
رورا این صفت رو دوست داشت.خیلی دوست داشت. ولی نمی دونست چرا الان که جیمین این حرف رو زد ناراحت شد.شاید باید حرف دلش رو میزد!
من هیولام؟! من تا الان نه به کسی تهمت زدم و نه کسی رو بی دلیلی اذیت کردم.هر کس رو به اندازه ی گناهانی که کرده اذیت کردم.
هیولا به کسی نمیگن که بی خیاله!یا چابکه!یا بلده از خودش دفاع کنه!هیولا به کسی میگن که به راحتی به بقیه تهمت بزنه و بعدش انتظار داشته باشه که ببخشنش!توی زندگی ما همه هیولان!پس اول تعریف هیولا رو بدون بعد حرف بزن!
۸.۰k
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.