رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_60
قبل از اینکه عکس العملی نشون بدم توی اغوش ارش فرورفتم فک کرده بود هنوز خابم واسه همین بغلم کرد و به سمت ساختمون رفت

بردم داخل و قبل از اینکه بزارتم روی تخت لباشو چسبوند به گردنم و بوسه ای اروم نشوند روی گردنم

ضربان قلبم بالا رفته بود اما سعی میکردم ک ارش نفهمه بیدارم چون اگر میفهمید مطمعنا از خجالت اب میشدم

اروم گزاشتم روی تخت بعد از چند دقیقه ای حس کردم داره بهم نزدیک میشه

اروم دکمه های مانتومو باز کرد حس میکردم دارم از حرارت میسوزم دستش که سمت دکمه شلوارم رفت میخواستم جیغ بکشم و بگم خودم میتونم اما نمیشد

همچنان ژست خابمو حفظ کرده بودم لباسی تنم کرد و پتو رو روم کشید و خداروشکر رفت خوابید

صبح که از خواب بیدار شدم دقیقا چسبیده بودم بهش پتو رو کنار زدم سرجام نشستم و طبق عادت همیشگیم خودمو کشیدم

ارش هم نشست کنارم و با لبخندی خیلی محو بهم نگاه میکرد یه آن یادم اومد دیشب ارش لباسمو عوض کرده

نگاهی به لباسم انداختم که دیدم بعععله لباس خواب سرخ رنگ حریر و فوق العاده بازی تنم کرده

لپام از خجالت سرخ شد جیغی کشیدم و سرمو قایم کردم تو سینش صدای خندش بلند شد و اروم دستش رفت بین موهام و زمزمه کرد

+چیه خانمی اخه کی از شوهرش خجالت میکشه که تو اینجوری خجالت میکشییییی

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۲۵)

#رمان_ماهک #پارت_61به حمام هجوم بردم اخه چه خانومی چه شوهری ...

#رمان_ماهک #پارت_62ازینکه بدن لختمو داشت میدید حس خیلی بدی د...

#رمان_ماهک #پارت_59همراه ترانه به حیاط رفتم روی چمنهای توی ب...

#رمان_ماهک #پارت_58حدودای ساعت شش عصر رفتم دوش گرفتم حوله ی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط