ارسلان داریوش

(+ارسلان *داریوش)

* شما میرید کدوم طبقه
+طبقه سوم
*عه منم میریم طبقه سوم
+شما خونتون اینجاست
*خیر میرم خونه نامزدم
+آها اوکی
بعد رو به من کرد و گفت
*شما میرید کدوم طبقه
+ایشون با منه
* همسرتونه؟
...............

ارسلان💜

+ همسرتونه؟
بعد کمی مکث گفتم: بله عشقمه
به دیانا نگاه کردم که داشت نگام می‌کرد لبخند زدم که لبخند زد دلم براش ضعف رفت از آسانسور رفتیم بیرون منو دیا رفتیم دم خونشون داشت تو کیفش دنبال کلیدش میگشت که داریوش هم اومد پیش ما
+ اینجا خونه کیتون میشه؟ 🤨
_ خونه همسرم
دیانا روشو کرد به داریوش، داریوش با دیدن دیانا چشاش 4 تا شد
+ تو...... تو......
یه نگاه به من کرد یه نگاه به دیانا و بعد گفت
داریوش: ازدواج کردی؟
بعد همزمان گفتیم: نامزدیم
داریوش: تو مال منی حق داری اینکارو کنی
_ ببند دهنتو
یه مشت زدم تو دهنش و اونم زد با هم درگیر شدیم دیانا لباس منو گرفته میگفت : ارسلان ولش کن بخاطر من... ارسلان ولش کن عزیز من
ولش کردم و داشت از پله ها میرفت پایین و می‌گفت : تلافی میکنم رحیمی خودم
داشتم میرفتم سمتش که دیانا بازومو گرفت: تروخدا ول کن بیا بریم..... الان کلاسمون دیر میشه
بهش نگاه کردم قشنگ معلوم بود بغض کرده و ترسیده با تردید بغلش کردم بعد چند دقیقه از بغلم اومد بیرون و رفتم تو خونه
دیانا: بیا تو
رفتم تو درو بستم دیانا رفت تو اتاق بعد چند دقیقه دیانا جیغ کشید که دوییدم به سمت اتاق.......

ادامه دارد.....

کامنت +25 تا پارت دهم
عاشقتونم 🤍💜❤️🖤

💟اصکی=اتحاد💟
دیدگاه ها (۲۶)

#هفت_آسمون❤️#پارت_دهم🖤دیانا💟رفتم تو اتاق رفتم سر کشو که مقنع...

نگام افتاد چند بار به صورتت، انگار دل من آروم میشدبا ریز نگا...

#هفت_آسمون🤍#پارت_نهم💜دیانا🌱از خواب بیدار شدم چشامو مالیدن به...

دیانا🤍مامانش بغل مبلی که من نشسته بودم نشست و گفت+خوبی عزیزم...

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

رمان بغلی من پارت ۵۷ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صن...

رمان بغلی من پارت ۵۳دیانا: این چه حرفیه مشکلی نیستارسلان :آر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط