ویو جنا
𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۱
[ویو جنا]
کوک: مهربون شدی
من و باش برایه کی اوردم
لیاقت نداره که مرتیکه
اای خداا
جنا: نمیخوای که گشنه بخوابی!؟
کوک: میل ندارم
جنا: گشنت میشه.
یجوری نگام میکرد.
با اینگه خاص نبود ولی من عادت داشتم.
بعضی وقتا اینطوری نگام میکرد. و رفتاراس اینطوری بود ولی الان این حس و دارم که بخواطر دیدن بدنم اذیتم میکنه
دستم نبود.
همیشه همجیو به هم ربط میدادم تا اون حس خجالت خودش و نشون بده.
سرم و بر گردوندم..که اون چشما من و هنگ نکنن
کوک: نکران منی؟؟
جنا: خب ..گشنت میشه..
جوری نشست که بخواطر فاصله تزدیکم با تخت سرش رو به رویه گردنم بود و فاصله ایی بینمون نبود.
کوک: هوم؟
خدا این چرا با حرفاش لالم میکنه؟
با صداش؟
خواستم برم ولی دستم و گرفت
کوک: نگو که خجالت کشیدی؟
کل بدنم داغ شد انگار قلبم داشت در میومد.
خو چرا به روم میاورد؟
سکوت کردم که این سکوت منطقی تر بود.
بلند شد که از ترس عقب رفتم.
کوک: گشنمه..
رفت رو مبل نشست و شروع کرد خوردن
نفسمو بیرون فرستادم.
کوک: اها، لباس و عوض کن..
خدا لعنتت کنه..
ناخونام و تو کف دستم فشار دادم.
نباید باهاش بحث کنم.
بهتر از اینه که کابودم کنه..
به سمت کشو ها رفتم و همرو نگاه کردم
باید پوشیده ترینشون و انتخواب میکردم.
ولی اینا یکی بدتر از اون یکی بودن.
جونگکوک و کنار خودم حس کردم که یه دفعه ترسیدم
جنا: وای خدا قلبمم..
یه تاب نازک جیغ قرمز و یه شلوارک مشکی داد بهم.
کوک: این و بپوش..
چشمممم چون تو گفتی..
جنا: میخوای لخت باشم؟
کوک: فکر خیلی خوبیه.
جنا: نمیپوشم
کوک: پس بریم...
حرفش و کامل نکرد که گفتم:
قرمز نمیاد بهم.
کوک: من بدنت و دیدم و به پوس سفید میاد
لعنت بهت که هعی به روم میاری
لباس و ازش گرفتم و با غور غور رفتم داخل حموم تا بپوشم
حداقل به این گیر نداد.
داخل اینه حموم به خودم نگاه کروم
واقعا بهم میومد
راست میگفت
از حموم امدم بیرون که رو تخت دراز کشیده بود و نگاهش من و از حموم تا جلویه ایینه طر دیگه اتق دنبال کرد.
نگاش جوری بود که راه رفتن اصلیم و از یادم برده بود.
پشت میز نشستم و شروع کردن به شونه کردن موهام
از ایننه میدیدم که نگام میگنه.
و این بد تر هولم میکرد.
یعنی خدا لعنتت کنه.
انقدر موهام شونه کرده بودم که دیگه گره ایی نداشت و خیلی خیلی ترن شده بود.
نور اتاق خیلی خوب نشونم میداد.
اولین باره از خودم راضیم
منتظر بودم جونگکوک بخوابه که انگار قصد نداشت
کوک: بس کن دیگه کندی موهات و..
جنا: یکم مونده
شونه رو کنار گذاشتم.
دلم میخواد رژ بزنم.
یه روژ جامد قرمز مخملی برداشتم و رو لبام کشیدم
وای چه خوب شد
حالا اگه قصد داشته باشم برم بیرون اینطوری نمیشه..
کوک: لازم نیست زحمت بکشی بدون رژم برایه من خوشگل
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۱
[ویو جنا]
کوک: مهربون شدی
من و باش برایه کی اوردم
لیاقت نداره که مرتیکه
اای خداا
جنا: نمیخوای که گشنه بخوابی!؟
کوک: میل ندارم
جنا: گشنت میشه.
یجوری نگام میکرد.
با اینگه خاص نبود ولی من عادت داشتم.
بعضی وقتا اینطوری نگام میکرد. و رفتاراس اینطوری بود ولی الان این حس و دارم که بخواطر دیدن بدنم اذیتم میکنه
دستم نبود.
همیشه همجیو به هم ربط میدادم تا اون حس خجالت خودش و نشون بده.
سرم و بر گردوندم..که اون چشما من و هنگ نکنن
کوک: نکران منی؟؟
جنا: خب ..گشنت میشه..
جوری نشست که بخواطر فاصله تزدیکم با تخت سرش رو به رویه گردنم بود و فاصله ایی بینمون نبود.
کوک: هوم؟
خدا این چرا با حرفاش لالم میکنه؟
با صداش؟
خواستم برم ولی دستم و گرفت
کوک: نگو که خجالت کشیدی؟
کل بدنم داغ شد انگار قلبم داشت در میومد.
خو چرا به روم میاورد؟
سکوت کردم که این سکوت منطقی تر بود.
بلند شد که از ترس عقب رفتم.
کوک: گشنمه..
رفت رو مبل نشست و شروع کرد خوردن
نفسمو بیرون فرستادم.
کوک: اها، لباس و عوض کن..
خدا لعنتت کنه..
ناخونام و تو کف دستم فشار دادم.
نباید باهاش بحث کنم.
بهتر از اینه که کابودم کنه..
به سمت کشو ها رفتم و همرو نگاه کردم
باید پوشیده ترینشون و انتخواب میکردم.
ولی اینا یکی بدتر از اون یکی بودن.
جونگکوک و کنار خودم حس کردم که یه دفعه ترسیدم
جنا: وای خدا قلبمم..
یه تاب نازک جیغ قرمز و یه شلوارک مشکی داد بهم.
کوک: این و بپوش..
چشمممم چون تو گفتی..
جنا: میخوای لخت باشم؟
کوک: فکر خیلی خوبیه.
جنا: نمیپوشم
کوک: پس بریم...
حرفش و کامل نکرد که گفتم:
قرمز نمیاد بهم.
کوک: من بدنت و دیدم و به پوس سفید میاد
لعنت بهت که هعی به روم میاری
لباس و ازش گرفتم و با غور غور رفتم داخل حموم تا بپوشم
حداقل به این گیر نداد.
داخل اینه حموم به خودم نگاه کروم
واقعا بهم میومد
راست میگفت
از حموم امدم بیرون که رو تخت دراز کشیده بود و نگاهش من و از حموم تا جلویه ایینه طر دیگه اتق دنبال کرد.
نگاش جوری بود که راه رفتن اصلیم و از یادم برده بود.
پشت میز نشستم و شروع کردن به شونه کردن موهام
از ایننه میدیدم که نگام میگنه.
و این بد تر هولم میکرد.
یعنی خدا لعنتت کنه.
انقدر موهام شونه کرده بودم که دیگه گره ایی نداشت و خیلی خیلی ترن شده بود.
نور اتاق خیلی خوب نشونم میداد.
اولین باره از خودم راضیم
منتظر بودم جونگکوک بخوابه که انگار قصد نداشت
کوک: بس کن دیگه کندی موهات و..
جنا: یکم مونده
شونه رو کنار گذاشتم.
دلم میخواد رژ بزنم.
یه روژ جامد قرمز مخملی برداشتم و رو لبام کشیدم
وای چه خوب شد
حالا اگه قصد داشته باشم برم بیرون اینطوری نمیشه..
کوک: لازم نیست زحمت بکشی بدون رژم برایه من خوشگل
- ۴۳.۵k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط