پارت نقصی چهل و پنجم
پارت نقصی چهل و پنجم
تاعو:بریم عشقم
البته بگم که خودش عجب چیزی شده بودا رفتیم رسیدیم به سالن هی نفس عمیق از سر استرس میکشیدم تاعو دستشو گذاشت روی دستای یخ زدم
تاعو:نگران نباش از الان خانوم خودمی
یه لبخند زدم از ماشین پیاده شد اومد سمت در من بازش کرد دستمو گرفت از ماشین پیاده شدم رفتیم توی اتاق شنل و برداشت رفتیم روی جایگاه داشتیم راه میرفتیم مامان و بابام همینطورم ارمین اومده بودن هرسه داشتن با نگاه هاشون من و میخوردن سرمو انداختم پایی که تاعو بهم نگاه کرد
تاعو:عشقم نترس هیچکس نمیتونه هیچ کاری بکنه
سرمو گرفتم بالا و با لبخندش مواجه شدم و یه لبخند زدم😊رفتیم تو جایگاه مخصوص کشیش خوند هردو قبول کردیم حلقه هارو اوردن برامون توی دست هم کردیم و بعد بدون مقدمه تاعو لبهام و به اغوش لبهاش سپرد ارمین و مامان و بابام پشت تاعو بودن قبل بستن چشمام میتونستم عصبانیت و ببینم توی چشماشون همراهیش کردم بعد عکس دسته جمعی گل و پرتاب کردم که حوری گرفتش بعدشم کریس شیطون نگاش کرد رفتیم سوار ماشین شدیم و به سمت خونمون رفتیم سرمو به صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم که خوابم برد
از زبون #تاعو
رسیدیم خونه دیدم خوابیده دلم نیومد صداش کنم از ماشین پیاده شدم رفتم سمت درش از زیر کتفش یه دستم و زیر زانوش دست دیگم و گذاشتم و بعد بغلش کردم با پام در و بستم رفتم داخل خونه گذاشتمش رو تخت لباسامو عوض کردم و میکاپم و پاک کردم حتما با اون لباس داشت اذیت میشد دلم نمیخواست بهش دست بزنم ولی خوب... رفتم سمتش لباسش رو اروم و با احتیاط در اوردم نگاهم به بدنه سفیدش افتاد یه بوسه روی لباش گذاشتم و بعد رفتم از توی کمد یه لباس راحتی ؟برداشتم لباس و تنش کردم کنارش خوابیدم و بغلش کردم و سرم و بردم تو موهاش نمیدونم چجوری و چطوری ولی دیوونش شده بودم با تمام وجودم موهاشو بو میکشیدم با تمام وجودم که چشماش رو باز کرد
ادامه دارد☺️
تاعو:بریم عشقم
البته بگم که خودش عجب چیزی شده بودا رفتیم رسیدیم به سالن هی نفس عمیق از سر استرس میکشیدم تاعو دستشو گذاشت روی دستای یخ زدم
تاعو:نگران نباش از الان خانوم خودمی
یه لبخند زدم از ماشین پیاده شد اومد سمت در من بازش کرد دستمو گرفت از ماشین پیاده شدم رفتیم توی اتاق شنل و برداشت رفتیم روی جایگاه داشتیم راه میرفتیم مامان و بابام همینطورم ارمین اومده بودن هرسه داشتن با نگاه هاشون من و میخوردن سرمو انداختم پایی که تاعو بهم نگاه کرد
تاعو:عشقم نترس هیچکس نمیتونه هیچ کاری بکنه
سرمو گرفتم بالا و با لبخندش مواجه شدم و یه لبخند زدم😊رفتیم تو جایگاه مخصوص کشیش خوند هردو قبول کردیم حلقه هارو اوردن برامون توی دست هم کردیم و بعد بدون مقدمه تاعو لبهام و به اغوش لبهاش سپرد ارمین و مامان و بابام پشت تاعو بودن قبل بستن چشمام میتونستم عصبانیت و ببینم توی چشماشون همراهیش کردم بعد عکس دسته جمعی گل و پرتاب کردم که حوری گرفتش بعدشم کریس شیطون نگاش کرد رفتیم سوار ماشین شدیم و به سمت خونمون رفتیم سرمو به صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم که خوابم برد
از زبون #تاعو
رسیدیم خونه دیدم خوابیده دلم نیومد صداش کنم از ماشین پیاده شدم رفتم سمت درش از زیر کتفش یه دستم و زیر زانوش دست دیگم و گذاشتم و بعد بغلش کردم با پام در و بستم رفتم داخل خونه گذاشتمش رو تخت لباسامو عوض کردم و میکاپم و پاک کردم حتما با اون لباس داشت اذیت میشد دلم نمیخواست بهش دست بزنم ولی خوب... رفتم سمتش لباسش رو اروم و با احتیاط در اوردم نگاهم به بدنه سفیدش افتاد یه بوسه روی لباش گذاشتم و بعد رفتم از توی کمد یه لباس راحتی ؟برداشتم لباس و تنش کردم کنارش خوابیدم و بغلش کردم و سرم و بردم تو موهاش نمیدونم چجوری و چطوری ولی دیوونش شده بودم با تمام وجودم موهاشو بو میکشیدم با تمام وجودم که چشماش رو باز کرد
ادامه دارد☺️
۱۹.۹k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.