رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت⁴⁴
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
(اگه جنبه داری این پارتو بخون😂)
بلند شدم سر پا که با دوتا چشم جیهوپ روبه رو شدم.
چشماشو ریز کرد و ابرویی بالا انداخت.
خاک. ابروم.
اومدم در برم که بازومو گرفت.
جیهوپ: کجا؟ باید جوابمو بدی.
من: چیزه..سونا کارم داره خدافظ.
از فرصت استفاده کردم و فرارررررررررر.
من از الان چجوری تو صورتش نگاه کنم..وای..
حالا کجا برم.
یه ماشین گرفتم واسه خونه.
جیهوپ بهم زنگ زد. محل ندادم.
(اخه کی جواب جیهوپو نمیده؟ کیییییی؟😐)
دوباره زنگ زد. ایش.
من:..ب..بله..
جیهوپ:نوران..بیاااا اینجااااااا..دارم..م..میمیرم..
چشمام گشاد شد.
من: چییییی؟ او..اومدم..
اما تلفن قطع شد.
یا خدا..جیهوپ..
به اقاهه گفتم برگرده جای قبلی.
یعنی چی شده..
بدو رفتم دم در خونه. هیچکس نبود.
با ترس دور و اطراف و نگاه کردم.
رفتم اونور تر. کوچه باریک و خلوتی بود و توی این غروب ساکت تر شده بود.
برگشتم که یکی جلوی چشمامو گرفت..
جیغی کشیدم..
چسبیدم به دیوار.
انگار یکی جلوم وایساده بود.
با دستام سعی کردم دستای کسی که جلوی چشمامو گرفته کنار بزنم ولی نشد.
من: کی هستییییییییییییی..
نفر: هیسسسسسسس..
خواستم تکون بخورم که اومد جلو تر و چسبید بهم.
این بوی عطر تلخ..
نه نه..
من: کی هستی..
نفساش تو صورتم میخورد..
نفر: اگه دوسم داری باید جلوی خودم بگی..
من: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ..
به خدا الان میمیرم..میمیرممممممممممممم..
نفر: زود باش.تا نبوسیدمت.
دستام میلرزید..
قلبم داشت از دهنم در میومد..
دستشو از روی چشام برداشت..
نفر: منتظرم،باید جلوی خودم بگی مگر نه..
صورتشو اورد نزدیک تر..
نفر: میبوسمت..
دهنم قفل کرده بود..
من:م..من..من..
من حالا..چی بگم..
پارت⁴⁴
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
(اگه جنبه داری این پارتو بخون😂)
بلند شدم سر پا که با دوتا چشم جیهوپ روبه رو شدم.
چشماشو ریز کرد و ابرویی بالا انداخت.
خاک. ابروم.
اومدم در برم که بازومو گرفت.
جیهوپ: کجا؟ باید جوابمو بدی.
من: چیزه..سونا کارم داره خدافظ.
از فرصت استفاده کردم و فرارررررررررر.
من از الان چجوری تو صورتش نگاه کنم..وای..
حالا کجا برم.
یه ماشین گرفتم واسه خونه.
جیهوپ بهم زنگ زد. محل ندادم.
(اخه کی جواب جیهوپو نمیده؟ کیییییی؟😐)
دوباره زنگ زد. ایش.
من:..ب..بله..
جیهوپ:نوران..بیاااا اینجااااااا..دارم..م..میمیرم..
چشمام گشاد شد.
من: چییییی؟ او..اومدم..
اما تلفن قطع شد.
یا خدا..جیهوپ..
به اقاهه گفتم برگرده جای قبلی.
یعنی چی شده..
بدو رفتم دم در خونه. هیچکس نبود.
با ترس دور و اطراف و نگاه کردم.
رفتم اونور تر. کوچه باریک و خلوتی بود و توی این غروب ساکت تر شده بود.
برگشتم که یکی جلوی چشمامو گرفت..
جیغی کشیدم..
چسبیدم به دیوار.
انگار یکی جلوم وایساده بود.
با دستام سعی کردم دستای کسی که جلوی چشمامو گرفته کنار بزنم ولی نشد.
من: کی هستییییییییییییی..
نفر: هیسسسسسسس..
خواستم تکون بخورم که اومد جلو تر و چسبید بهم.
این بوی عطر تلخ..
نه نه..
من: کی هستی..
نفساش تو صورتم میخورد..
نفر: اگه دوسم داری باید جلوی خودم بگی..
من: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ..
به خدا الان میمیرم..میمیرممممممممممممم..
نفر: زود باش.تا نبوسیدمت.
دستام میلرزید..
قلبم داشت از دهنم در میومد..
دستشو از روی چشام برداشت..
نفر: منتظرم،باید جلوی خودم بگی مگر نه..
صورتشو اورد نزدیک تر..
نفر: میبوسمت..
دهنم قفل کرده بود..
من:م..من..من..
من حالا..چی بگم..
۳.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.