رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۳۹
دیانا: مثلا چی
ارسلان: اون هنوز بچه بود من داشتم باهاش درمورد چی حرف میزدم هوف هیچی
دیانا: عوم من خیلی خوابم میاد برم بخوابم شما هم زود تر بخوابید
ارسلان: سرم و تکون دادم
دیانا: رفتم تو اتاق و روی تخت دراز کشیدم و به فکر حرفش خوابم برد
پارت ۳۹
دیانا: مثلا چی
ارسلان: اون هنوز بچه بود من داشتم باهاش درمورد چی حرف میزدم هوف هیچی
دیانا: عوم من خیلی خوابم میاد برم بخوابم شما هم زود تر بخوابید
ارسلان: سرم و تکون دادم
دیانا: رفتم تو اتاق و روی تخت دراز کشیدم و به فکر حرفش خوابم برد
- ۴.۴k
- ۱۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط