#بد_بوی#پارت_۴۲#الینا بعد از چند لحظه سکوت به خودم میام و از...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۴۲نیم ساعت تو سکوت کنار هم نشستیم و خبری...

#عشق_ممنوعه#پارت_۴۲بعد از برش دادن کیک و پخش کردنش بین بقیه ...

رمان:#معشوقه_استاد#پارت_۴۲وارد خیابون شد و عینک آفتابیشو به ...

#فصل_دو #پارت_۴۲صدای نفس هامون تنها چیزی بود که سکوت رو میشک...

#پارت_۴۲#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بماننیکا : رفتیم به سمت بهرام ...

رمان دورترین نزدیک ۲

#حصار_تنهایی_من #پارت_۴۲خواستم درو ببندم که با عصبانیت درو ه...

#پارت_۴۲-ببخشید اقا....یه سوال داشتم..!یکم موند از داخل اینه...

#پارت_۴۲ #آخرین_تکه_قلبم با صدای زنگ تلفنم چشممو باز کردم : ...

#پارت_۴۲دستشو گرفتم تو دستم و یه بوسهٔ طولانب رو دستش زدم......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط