#فیک_عشق_من#پارت_12خب خانم یونا... وضعیتشون خوب نیست.. و راس...

#فیک_عشق_من#پارت_11سریع موبایلمو در اوردم و زنگ زدم به امبول...

#فیک_عشق_من#پارت_10دیدم که یک شماره ناشناس داره بعم زنگ میزن...

#فیک_عشق_من#پارت_9یونا ویو:گوشی رو قط کردم دیدم که پشت خطم ک...

#فیک_عشق_من#پارت_8یونا: باشه ای گفتم و منتظر بودم که غذاهامو...

#فیک_عشق_من#پارت_7یونا ویو: وارد اتاق شد... اونن.. اونن کوک ...

#فیک_عشق_من#پارت_64 سال بعد... یونا ویو: از اون ماجرا 4 سال ...

#فیک_عشق_من#پارت_5یونا ویو: که یهو کوک وارد اتاق شد.... کوک:...

#فیک_عشق_من#پارت_4دکتر: خب ولی.... کوک: ولی چی... دکتر: خب م...

#فیک_عشق_من#پارت_3یونا ویو: که یهو چشمم خورد به یک شیشه... خ...

#فیک_عشق_من#پارت_2یونا ویو: که صدای شکستن چیزی از خونه ی کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط