#عشق_دیوونگیه P:43(ویو ا.ت)همه جا به آتیش کشیده شده بوداز در...

#عشق_دیوونگیه P:42(ویو ا.ت)به حالت نشسته روی تخت نشستم که سی...

#عشق_دیوونگیه P:41(ویو ا.ت)با حرفی که زد با چشمایی گرد شده ب...

#عشق_دیوونگیهP:40(ویو ا.ت)توی افکارم غرق شده بودم که با صدای...

#عشق_دیوونگیه P:39ادامهدرحالی که با انگشتام بازی می‌کردم گفت...

#عشق_دیوونگیه P:39(ویو ا.ت)ا.ت: خوبم.......با حرفم بلافاصله ...

#عشق_دیوونگیه P:38(ویو ا.ت)*1ماه بعد*با صدای جیغ اجوما عین ب...

#عشق_دیوونگیه P:30(ویو ا.ت)هیونجین:داری چیکار میکنی؟!با حرفش...

#عشق_دیوونگیهP:26(ویو ا.ت)با ترس بهش زول زده بودم که یهو از ...

#عشق_دیوونگیهP:17(ویو ا.ت)*3 ساعت بعد*با رسیدن به عمارت ما...

#عشق_دیوونگیهP:16(ویو ا.ت)آروم لایه چشمامو باز کردم توی جای ...

#عشق_دیوونگیه P:15(ویو هیونجین)بعد از چند دقیقه صدای گریه ها...

#عشق_دیوونگیه P:14(ویو هیونجین)نگاهم به ا.تی افتاد که رنگش ب...

#عشق_دیوونگیه P:13(ویو ا.ت)خشک شده بودمانگار کنترلی روی بدن...

#عشق_دیوونگیه P:12(ویو ا.ت)روی تخت دراز کشیده بودم و چشمامو ...

#عشق_دیوونگیه P:11(ویو ا.ت)دیگه توانی برای داد زدن نداشتم پس...

#عشق_دیوونگیه P:10(ویو ا.ت)هیونجین: ولی این دلیل نمیشه دوست ...

#عشق_دیوونگیه P:9(ویو ا.ت)بهش زول زده بودم که درحالی که به غ...

#عشق_دیوونگیه P:8(ویو ا.ت)در کمدو باز کردو دوتا بسته نودل از...

#عشق_دیوونگیه P:7(ویو هیونجین) من باید رهاش میکردم؟!میدونم ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط